ولایت علی53احمد53علی فاطمه 53جانشین پیامبری53 شاه جهانی53مومن صالح دین 53 ندای آسمانی الله 53 مراد
مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست تقدیم به روی ماه عالم مهدی موعود منجی تمام عالم هر که منجیست خدا یارو نگهدارش باد هم که عیسی و موسی محمد باشد طراح و نوسینده حجت اله عرفانیان مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صدحدیث آئینه روی محمد علیست دره علم خدا غیر از علی نیست جانشینه مصطفا این مرتضی مولاء علیست به ابجد خانواده محترم پیامبر583 پادشاه اصلی عالم 583محمد علی فاطمه حسن حسین 583 عاشوراه 583 شبکه نور 583پادشاه اصلی عالم 583به قرارداد الله 583 اهل بیت فاطمه 583 امت اسلامی583اهل دین قرآن اسلام 583به ابجداهل دین 100+351 قرآن +132 اسلام=583 583شبکه نور 583 شبکه نور583 اهل بیت فاطمه 583 این عدد نورانی را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت محمد علی فاطمه حسن حسین 583 میشود 385 شیعه 385 74 فرقه گمراه دین اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشیدبه ابجد 245 دینه بحق الله 245 افق دین اسلامه حق245اسلامه حق245 فاطمه +علی =245 علی110+135فاطمه=245 یا اسلام محمد 245 با اسلام علی 245دین الهی فاطمه 245با اسلام علی 245 با اسلام بحق بدینه حق اللهی 245 با دین انسان 245 اهل منطقی 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 انقلابیان 245 بسم الله الرحمن الرحیم 786- 541 عمر ابوبکر =245 اسلامه حق 245حکم الهی دین الله245 فاطمه 135+110 علی=245 اسلامه حق 245 سلطان سریرولایت علی قل انماولی یکم الله علی245مدار245مراد245 ما شیعیان فقط اهل بیت پیامبر را دوست میداریم و از کفار قریش بیزاریم به ابجد با قاصبان اهل بیت 786-245 اسلامه حق 245 علی فاطمه =541 عمر ابوبکر 231 باقاصبه دین الله231 ابوبکر231 راه دزدی231 فلسفه دین الله 385شیعه 385 حرفهای حسابی 385راز اهل عالم 385فرق نمیکند که سنی بر حق باشد یا شیعه وحدت اسلام برایم مهم است و پذیرش بحق به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 محمد=202 بلغ اولا بکمالهی کشف دوجا به جمالهی حسنت جمیعو خصالحی صلو علیه و آلهی حاتفی گفت دیدم من آن کتف نبی دوره خاتم تا به شانه بود علیا"علیا"یا علی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است بوود نام مولاء الهی بحق که وصی مصطفی مرتضایی بت شکنی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است اسلام نجاتبخش 1488 - 1202 عمر ابوبکرو عثمان = 286 یعنی 286 عید محمد علی 286 به ابجد 12منتخب12 اسلام 12 حق 12اخلاق12 نجاتبخش 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 قلب 12هوا 12 ساعت 12 ماها 12 قلب 12جانها 12حم 12 گل گل12 دلی که نیست حب علی سنگ است چرا که نور وی و نور حق هماهنگ است مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست وصی بحق محمد سلام سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سلام بر جمال حیدر کرار اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیسو حیل دیو مسلمان نشود فتنه های دین 615-541 = 74 فرقه نه 74 ابجد سه خلیفه ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان =74باعث 74 فرقه شدن دین شدند74والشجرتها الملعونه 74 ابجد ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان = 74 ان من المجرمین منتقمون 74 به هزار نام خدا قسم 1000به ابجد محمد مصطفا 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه خلیفه کن 1202- منهای 1092 = 110مولا و مقتدای عالم علیست افتخار دین 1346- 1202= 144 ضرب 12 امام در خودش 144 ابجد آیه وعتصمو بحبل الله جمیعا" و لا تفرقو 144 گمراه دین 310 عمر 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق 310بفریبی ها310مکرن310 کفری 310گمراه دین310عمر 310منکر310 نیرنگ310عمر310با قاصب کل دین 310 بناحق پلید اهله دینه310 بیداد گرانه ابله 310 احمقان اهل دینی 310 یا وهابیه منافقه 310احمقان اهل دینی 310 فاسدان پلید دین ها 310 بمار زنگی 310کفری 310 عمر 310 310کلب کلب هار310 ابله منافقا 310نمرودی310 ناحق عالمی 310 عمر 310بمار زنگی 310منکر 310جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 اباجهل در دین 310 ابالهبا در دین 310 اباجهل در دین 310 بیداد گران ابله 310 قاصبان بدین 310نامردیه 310 کفری 310 عمر 310 گمراه دین 310یا بلاء دین اسلام 310نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310دلیل نفاق310 عمر 310 جاهل منافق310 ابله منافقا 310 با اهل منافق 310 310اباجهل در دین 310 کفری310 احمقهای فاسد 310 منکر 310 حرامزاده پلید 310وهابی کودن دین اسلامی310 قاصبان بدین 310 رمززناه 310 گمراه دین310 کوره دینیه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین310یا بلاء دین اسلام 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 دلیله نفاق310کفری310 نیرنگ310نمرودی 310 کلب کلب هار 310 عمر 310سگ هار پلید 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310یا بلاء دین اسلام 310 سگ مردها310 نیرنگ 310نمرودی 310سامری310 گمراه دین310یا بلاء دین اسلام 310 نیرنگ 310 منکر 310 کفری 310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310ناهنجار 310پلیدی بقاصبانی 310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310احمق بی دین ها 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 گراز ناهلی 310 دزده دین اسلامی 310 نار جهیما310بدعت شیطانه 851-541= 310عمر 310 با اهل منافق 310 حرامیان 310 بمزاحم های دین اسلام 310 رزل بدینی 310 با اهل منافق 310 اهل دین دین عدوالله 310عمرفاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310 مفسدین به جهان310 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310 310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310بفریبیها310 مکرن310 کفری310گمراه دین310عمر 310قاصبه دین الله310 فریب کاران اهل عالمی 715 -541 فتنه ها عمر ابوبکر = 310 عمر 310 گمراه دین 310خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 اهل بی مغز بدین 231ابوبکر 231با قاصبه دین الله 231 لانه جاسوسیه 231 قاصب ابله 231231محکومان بدین 231ادیانی جعلی باطل 231 دو رویه 231 یا ابوسفیانی 231 نفاق231 فاسق231 اهل بقاصب231یا اهل مفسد 231 اهل نامرد 231 محکومان بدین231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231 با جاهلا نادان ملحد 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 یا ابوسفیانی 231لانه جاسوسیه231 ادیانی جعلی باطل 231 دورویه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر نابحق دینها 231 بااحمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن 310کفری310 ناحق عالمی310 عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310 اهل نابکار 310بعالم بی عملی 310 پرمدعاه 310با نادان کل عالمی 310 ابله بکل عالم 310 فاسق دینه 310 پلید فاسدان دین 310 احمق ها نادان پلید 310 پلیدها احمق نادان 310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231ابله بکل عالم 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 احمق ملحد 231 اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 بکودن احمق 231 دین حرام الهی 231 نفاق 231 عصیان 231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر310 با قاصب دین الهی 310 عمر 310 منکر 310 حرامیان 310 کفری 310 عمر ابوبکر231+ 310عمر 310ناحق عالمی = 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند به ابجد صغیر شیطان 22 مقصر 22 هذیان 22 عمر22شیطان 22 ابابکر22دشمن اسلام22 مجرمان 22 منافقان 22 بدبختی 22 بدیها 22 دروغ 22نیرنگ 22 کلک 22 کید 22 مکارا 22 روباه 22 ابوبکر رکب وبا من از خار سر دیوار دانستم بناحقی دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت عمر به او سم ری سامری قوم محمد او را به درک اسفل سافلین فرستاد در طبقه سوزان جهنم که به آنجا اسفله سافین میگویند فقط شیطان نمرود شداد حامان فرعون عمر ابابکر شمر یزید معاویه و بت پرستان و قاصبان ولایت را عذاب میکنند قرار دارندهفت طبقه زیرداخل جهنم سوزان ترین جای جهنم را درک اسفله سافلین میگویند علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر عمر 541 مقصر 430+231 ابوبکر= 661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541گمراه دین بناحق دینها 541 ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541جهل عرب ابله به کل عالم 541 اباجهل در دین عقیده باطل 541کفری دین حرام الهی 541دلیل نفاق به لعین دین 541 به دقل باز کودن با قاصب کل دین541 پلید ناکسان حرامیان 541ابله منافقا بناحق دین ها 541 بی دینها احمق جاهل منافق 541جهل عرب عقیده باطل541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی 541دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی 541 با قاصب کل دین نفاق541 کافر پلید دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام با دشمن ابله نادان 541 به نامرده ابله دین 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541آفت کلی 541انحرافه دین اسلام یا حقه بازان پلید اسلامی به نامرده ابله دین 541 عقیده باطلی نامردی 541 با منافقان ابله ملحد نادان 541دشمنه اسلامی 541کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541انحرافه دین اسلام 541
قالب وبلاگ 1
داستانهای زندگی 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
بزرگترین سامانه تبادل لینک 1
بهترین ریمل - ریمل حجم دهنده و بلند کننده 1
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 831
بازدید کل : 89842
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



به ابجدظالم 971- 430 مقصر = 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541توهین دین ها 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 مجرمین بدین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 آل سعود 171+370 شیطان = 541 عمر ابوبکر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مرگ کافر 541 آفتین 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541 آل سعود 171 +370 شیطان = 541 قاتلی 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند 541احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 کفار پلید دین اسلام 541 با ناکسهای اهل قرآن 541 مقصرا دین الهی 541 فاسد ترین نامرد اهل دین 541 مجرمین بدین اسلام 541مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام 541 احمقان فاسد دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر


مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمد53 فاطمه27+26علی= 53منطق معرفت53 امام خلیفه شاهنشاه53مکتب اصلی اسلام 53دین نمونه الله 53 53دین کامل الله53احمد 53 علی 26+27 فاطمه =53 اصل اسلام اصل قرآن 53ارباب اصلی دین53 رهبر اصلی جهان 53 جانشینه محمدی 53 معنی اسلام قرآن53 ابو تراب دین 53 کتاب آسمانی الله 53اصل دین اسلام حق53 ختم قرآن کریم53 اصل دین مقدس اسلام53 رهبر اصلی جهان53 پیشوای انبیاء 53سلسله انبیایی 53دین شیعه حق53اهل ولایت امامت53علامت دین اسلام 53 اصل حق دین اسلام 53اصل اسلام اصل قرآن 53 پیشوای مسلمین 53 اهل بیت پیامبر53 اهل ولایت امامت 53 دو قبله مسلمین53 علی +فاطمه =53 نظر الله نظر قرآن 53معنی اسلام قرآن 53 بادین ابوترابی 53امام واقعی اسلام 53راه عشق کعبه 53مسیر دین قرآن53خلفاء حق دین 53راه تجلی دین 53 بهترین امام حق 53 نور اسلام ناب محمد53 ارباب اصلی دین 53 دین کامل الله 53 ازدواج ساده دینه53 اصل اسلام اصل قرآن 53 اصل دین اسلام حق53 دین کامل الله 53 احمد53 علی فاطمه 53 اهل ولایت امامت53ولایت علی53احمد 53علی فاطمه 53جانشین پیامبری53 شاه جهانی53 مومن صالح دین 53 ندای آسمانی الله 53مراد مریدی53 پیشوای مسلمین53اهل بیت پیامبر53دو قبله مسلمین 53انتخاب جانشین پیامبر53 ستاره آسمان ولایت53 دین واقعی انسان53 احمد53 ناموس قرآن اعظمی53 مذهب الله محمد53 احمد53علی فاطمه 53مرد مقدس اسلام 53یاپیشوای مسلمین53مردمقدس اسلام53ابوتراب دین53 مغز دین اسلامی53 رهبر اصلی جهان53صاحب مقدس ترین53 دین کامل الله53کتاب آسمانی الله 53 ختم قرآن کریم53 اصل دین مقدس اسلام 53 ارباب کل مردانی 53 رهبر اصلی جهان53 پیشوای مسلمین 53 پیشوای انبیاء53 محور اسلام قرآن53شاه جهانی علی53 علامت دین اسلام53حق دین شیعه53کتاب آسمان الله53اصل اسلام اصل قرآن 53 علی فاطمه 53 احمد53مذهب الله محمد 53 احمد 53 علی فاطمه53 مقام امامت علی53 منطق دین الله 53 اصل اسلام اصل قرآن53 مالک و ارباب جهان53 با مذهب قرآن الله 53ارباب اصلی دین 53فاطمه +علی=53 +82 امام=135 فاطمه 135دینه الله 135+علی 110=245دین بحق الله245  بسم الله الرحمن الرحیم 786-541 فتنه ها عمر ابوبکر =245مقام دین245دین آقای جهانی۲۴۵علی ۱۱۰+۱۳۵ فاطمه = 245دینه بحق الله 245 اسلامه حق245فاطمه 135+110علی=245با ماه جهان اسلامه245به دین حق الله245حکم الهی دین الله245دین الهی فاطمه245 اهل منطقی245به اهل محمدعلی245کلامی قدسیه245بااسلام علی245 به دین حق الله245 دین الله دین الهیه 245یا اسلام محمدی245دین الهی فاطمه245با اسلام علی 245 یا اسلام محمدی245 دعا کنید مهدی بیاید245  انقلابیان245 بسیجیان علی245 مقام جانباز245 به کلام وحی الهی امام 245 به دین حق الله 245 اسلامه حق 245 فاطمه علی میباشد
بسم الله الرحمن الرحیم 786 یعنی الله 66+132 اسلام +583 پنج تن آل عباء +5 اصول دین= 786 شما هم با بسم الله الرحمن الرحیم خدایت که میپرستی ودینت و خانواده پیامبرت و اصول دینت را ثابت کنیا مهدی ادرکنی مولاء شما فرمانده ما هستی و بقیه سیاهی لشگر شما هستیم یه کمی بخود زحمت نمیدهندآرام باشند وحشی نباشندغافلندآفت دین اسلامند کسانی که جایگاه خالق و مخلوق را نمی داننداستفاده از عقل و شعور دست انسان نیست باید خدا بخواهد که بتوانی استفاده صحیح کنی خداوند به تمام فرشتگان فرمود به آدم سجده کنیدبنگر تا چه حد است مقام آدمیت برایشان مهم نیست نماز صبح خواب به خواب میشوند یک سجده نکرد رانده شده دو رکعت نماز چهارسجده نماز صبح را چه خواهی کرد که خواب می مانی پیامبر و جانشینانشان فرمودند اگر میدانی به سفری که میروی به دینت لطمه خواهد خورد و نماز صبح شما خواب بمانی به آن سفر نرو چرا که تمام دارائیت به یک نماز صبحت نمی ارزدانسانها ازنظردرک و شعوردسته بندی میشن عالمان بی عمل و دانایان با عمل بقیه هم عملی جوانانی را در مترو با شلوار های لی که سر جا با پیر مردان دعواء می کنند فهم شعور اندازه نخود هم ندارند

  نام شیعه و نام امام هم 12بار در قرآن آمده ولی نام آدم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25 شیعه 25 اصل اسلام 25 انسان کامل 25 انسان نمونه 25 ارباب جهان 25 اصل اسلام 25ولی نام آدم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ این آیه34 حرف دارد34+25 اصل اسلام شیعه=59 مهدی59رکن دین اصل اسلام59 القرآن الکریم 59 کاملترین دین 59 کاملترین مرد59 بزرگ راه دین اسلام 59 والقرآن العظیم 59مهدی 59دین و مذهب الهی59 مراتب دینها الله 59یعنی9+5 = 14 معصوم کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست کاملترین دین الله اسلام میباشد 110علی 110 ولی دین 110 دین الهی 110 با سه کلمه پروردگارت دینت پیامبرت وامامت را ثابت کن به ابجد64 دین 64 الله محمد علی64بهترین مذهب الله64مذهب ناب حق شیعه 64 تنها جانشین دین الله 64بهترین  دین کدام 64دین الله شیعه است 64 دین الله اصل اسلام64 دین الله شیعه است 64تنها جانشین دین الله64 الله محمدعلی64مذهب ناب حق شیعه است64 حقیقت دین الله64 محوراصلی قرآن  64نماینده واقعی دین الله64 شاهنشاه امام غدیر خمی 64قانون مذهب دین الله 64با فلسفه دین الله 64عشق الله راه الله64فقط الله اصل اسلام64 دین مکتب حق الله64ره الله مذهب الله64کلید جانشین الله64قلب کل دین اسلامی 64دین 64با مذهب محمد علی64 کلید اسرار الله64کلید بدین الله 64راه الله منصب الله64دین الله محمدی 64 کلیده سره الله 64دین 64الله محمد علی 64 +132 اسلام = 196دین اسلام 196ضرب 14 معصوم خانواده محترم رسول خدا میشود 196 دین اسلام 196علی قرآن=41+41اصل دین اسلام=82 اولیاء اصلی قرآنی82 امام82+114سوره قرآن=196دین اسلام 196ضرب14معصوم درخودش میشود 196دین اسلام196با دین الله فاطمه64 همسر لایق علی64به ابجد دین 64 دین 64 الله محمد علی64+64= 128کلید دین128حسین128 کلید دین128

به ابجد64دین64الله محمدعلی 64جانشین محمد علی64حقیقت دین الله64دست بیعت بارسول خدا وعلی کف دست راستت نوشته18 ذالحجه"غدیر خم18+64 دین=82 امام به ابجد امام82 انتخاب امام درغدیرخم امام82{82زاده محراب شهیدمحراب82 امام82 +114سوره قرآن=196دین اسلام196ضرب14 معصوم درخودش میشود196امام کل دین196دین اسلام 196اسلامه مهدی196نماینده الله محمد66 الله 66+66 علی ولی الله=132 اسلام +64 دین = 196دین اسلام196محمد92+18ذالحجه"غدیرخم =110علی 110زاده محراب شهید محراب علیست پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.
اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه مي‌دانم نمي‌كنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص 397

 

۱۳ رجب میلاد مبارک و با سعادت مولود کعبه 

 امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی پیامبر به یارانش فرمود هر کسی یک برادر برای خود انتخاب کند همه انتخاب کردند علی غریب و تنها ماند پیامبر فرمود برادر تو کسی جز پیامبر نمی تواند باشد برادر یعنی جانشین خاتم پیغمبران مولاء علیست جانشین مصطفی این مرتضی مولاء علیست 

 بر تمام شیعیان و محبانش تبریک و تهنیت باد

 

توصيف علي از زبان پيامبر...

روزي پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، سواره بيرون آمد در حالي که اميرالمؤمنين عليه‏السلام همراه او پياده مي‏رفت، فرمود: يا ابالحسن! يا سواره بيا يا برگرد؛ زيرا خداوند مرا امر کرده که هرگاه سواره‏ام تو هم سوار شوي و پياده باشي، هرگاه پياده‏ام و بنشيني، چون نشسته‏ام، مگر در حدي از حدود الهي که به ناچار نشست و برخاست کني؛ خداوند به من کرامتي نداده، مگر آنکه مثل آن را به تو عطا فرموده است؛ مرا به نبوت اختصاص داده و تو را صاحب جان پیامبر فاطمه اهل بیت پیامبر امام ولي (سرپرست امت) قرار داده، تا حدودش را به پاداري و در سختي امورش قيام نمايي؛ قسم به خدايي که محمد صلي الله عليه و آله وسلم را به حق به نبوت برانگيخته، هر که تو را انکار کند به من ايمان نياورده، و هر که به تو کفر بورزد ايمان به خدا نياورده است؛ فضل تو از فضل من و فضل من براي تو و آن فضل پروردگار است
و اين است معني قول خداوند امام باقر فرمود: «...پس همانا ده نفر ده نفر بر جنازه پیامبر وارد شده و بر ایشان نماز خواندند» اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد امام علی بود اولین کسی که پشت پیامبر نماز گذارد امام علی بود اولین کسی که در کعبه برای بت شکستن به دوش رسول خدا محمد رفت و بت های کعبه را در هم شکست امام علی بود اولین کسی که جای پیامبر خوابید امام علی بود اولین کسی که محافظ پیامبر بود امام علی بود اولین کسی که از آسمان جبرئیل برایش شمشیر آورد امام علی بود اولین امام شیعیان امام علی میباشد اولین کسی که کفار را به درک واصل کرد امام علی بود اولین کسی که دره خیبر از جا کند امام علی بود اولین کسی که از حوض کوثر به پیامبر آب داد امام علی بود . استناد و استشهاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به واقعه غدیر
امام علی(علیه‌السلام) در ایام خلافت خود (سال 35 هجری) در «رحبه» (نام یکی از محله‌های کوفه) به پا خواست و خطاب به جمعیتی که در آن روز جمع شده بودند فرمود:
«سوگند می‌دهم آن مسلمانی را که مطلبی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم شنیده، به پا خیزد و گواهی دهد، اما جز آن کسی که، با چشمانش پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دیده و با گوشهایش سخنان او را شنیده به پا نخیزد» (1).
پس از سخنان امام علیعلیه‌السلام- سی نفر از اصحاب رسول الله(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) به پا خاستند که 12 نفرشان از مجاهدان «بدر» بودند، همگی شهادت دادند که: پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود: الست اولی بکم من انفسکم؟ در پاسخ گفتند: آری. آنگاه پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه.
نقل ماجرا از زبان احمد بن حنبل
احمد بن حنبل نقل کرده که علی (علیه السلام) صحابه را در رَحَبَه جمع نمود و آنان را سوگند داد هر آن چه که در غدیر خم از پیامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) شنیده‌اند، بر خیزند و گواهی دهند. تعداد زیادی از صحابه بر خاسته و شهادت دادند که رسول اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در غدیر خم دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود «أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آیا می‌دانید که ولایت من بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است؟ پاسخ دادند: بلی! آنگاه فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ» هر کس من مولای او هستم ، علی مولای او است. (مسند احمد، ج 4 ، ص 370 )
هیثمی گفته است: راویات حدیث مورد اعتماد و ثقه هستند: «و رجاله رجال الصحیح». (مجمع الزوائد ج 9، ص 104)
البانی وهابی نیز گفته است: سند این روایت صحیح است و شرط صحیح بخاری را دارد: «و إسناده صحیح على شرط البخاری». (سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4 ص331)
بیان امام علی به طلحه از زبان حاکم نیشابوری
بنا به نقل حاکم نیشابوری، علی (علیه السلام) در جنگ جمل، طلحه را فرا خواند و به او فرمود: تو را به خدا سوگند در غدیر خم از پیامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) شنیدی که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ» هر کس من مولای او هستم، علی مولای او است؟
طلحه پاسخ داد بلی شنیدم! علی (علیه السلام) فرمود: فَلِمَ تُقَاتِلُنِی؟ پس چرا به جنگ با من آمده‌‌ای؟ پاسخ داد: فراموش کرده بودم؛ آنگاه طلحه از جنگ منصرف شد و رفت. (مستدرک ج 3 ص 419)
هنگام بیرون رفتن از میدان جنگ با تیری که مروان از سپاه مخالف امام علی (علیه السلام)، به سوی او پرتاب کرد؛ کشته شد. (تاریخ اسلام ذهبی، ج 3، ص 486)
2. سخن امام علیه‌السلام درباره «منصوب بودن خود از طرف خدا»
پس از جریان «سقیفه بنی ساعده» امام علیه‌السلام سئوال کردند که قریش و انصار در آنجا چه گفتند؟ در پاسخ سئوال امام(علیه السلام) گفتند: (2)
انصار: از ما امیری باشد و از شما (قریش) امیری.
امام(علیه السلام) فرمود: چرا در مقابل انصار دلیل و حجت نیاوردید که پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) فرموده: «به نیکو کار انصار نیکوئی شود و از بدکردارشان درگذرید».
به امیر المؤمنین(علیه السلام) گفتند: چگونه این سخن رسول خدا(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) حجت و دلیل بر علیه انصار است؟ حضرت فرمود: اگر امارت در ایشان می‌بود (و لیاقت خلافت را داشتند) نیازی به سفارش پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) برای ایشان نبود که فرمود: به نیکوکار انصار نیکوئی کنید و از بدکردار درگذرید.
قریش: ما درخت رسالت هستیم (پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) از قوم قریش بود)
امام علی علیه‌السلام فرمود: قریش به درخت استدلال کردند، اما سیره آن (وجود مقدس خود امام «علیه‌السلام») را تباه ساختند.
امام علی علیه‌السلام در جای دیگر فرموده: «نحن شجرة النبوة و محط الرساله.... یعنی: ما اهل بیت از شجره نبوت هستیم و از خاندانی هستیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمد و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بود...».

امام صادق(ع) فرمود: «امام علی(ع) بر در ایستاد و بر پیامبر(ص) نماز خواند. سپس مردم را دستور داد که ده نفر ده نفر آمده بر ایشان نماز بخوانند و بعد خارج شوند».اولين شخصي در کعبه به دوش رسول خدا رفته و بت های کعبه را سرنگون کرد و فدایی پیامبر در تمام جنگها بوده و جای پیامبر خوابیده فقط جانشینش کننده دره خیبرعلی(ع) که اولین کسی که بر پيکر مطهر پيامبر صلي الله عليه و آله نماز خواند حضرت علي عليه السلام بود است و شرط اول اولین کسی که بر پیامبر لبیک گفته و اسلام آورد در کودگی در محراب کعبه بدنیا آمده و شبو روز با پیامبرو در خانه پیامبر بوده و از فاطمه نگهداری می کرده پدر مادر امامت در مکتب نبوت رشد نمودند امام علی و همسر عزیزش حضرت فاطمه (س) بوده است . در اين خصوص طبرسي روايتي را چنين نقل مي کند:
وَ فِي رِوَايَةِ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ  عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: أَتَيْتُ عَلِيّاً ع وَ هُوَ يُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَدْ كَانَ أَوْصَى أَنْ لَا يُغَسِّلَهُ غَيْرُ عَلِيٍّ ع وَ أَخْبَرَ أَنَّهُ لَا يُرِيدُ أَنْ يُقَلِّبَ مِنْهُ عُضْواً إِلَّا قُلِّبَ لَهُ وَ قَدْ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِرَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ يُعِينُنِي عَلَى غُسْلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ جَبْرَئِيلُ فَلَمَّا غَسَّلَهُ وَ كَفَّنَهُ أَدْخَلَنِي وَ أَدْخَلَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً ع فَتَقَدَّمَ وَ صَفَفْنَا خَلْفَهُ فَصَلَّى عَلَيْهِ وَ عَائِشَةُ فِي الْحُجْرَةِ لَا تَعْلَمُ قَدْ أَخَذَ جَبْرَئِيلُ بِبَصَرِهَا ثُمَّ أَدْخَلَ عَشَرَةً مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ عَشَرَةً مِنَ الْأَنْصَارِ فَيُصَلُّونَ وَ يَخْرُجُونَ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ إِلَّا صَلَّى عَلَيْهَ قُلْتُ لِعَلِيٍّ ع حِينَ يُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ ص إِنَّ الْقَوْمَ فَعَلُوا كَذَا وَ كَذَا وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ السَّاعَةَ لَعَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا يَرْضَى النَّاسُ أَنْ يُبَايِعُوا لَهُ بِيَدٍ وَاحِدَةٍ إِنَّهُمْ لَيُبَايِعُونَ بِيَدَيْهِ جَمِيعاً يَمِيناً وَ شِمَالًا فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا سَلْمَانُ- فَهَلْ تَدْرِي مَنْ أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ عَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ِ-
 در روايت سليم بن قيس هلالى از سلمان فارسىّ رضى اللَّه عنه آمده است كه گفت: به خدمت حضرت علىّ عليه السّلام رسيدم، و آن حضرت سرگرم غسل غسل دادن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود- زيرا رسول خدا وصيّت فرموده بود كه او را جز علىّ بن ابى طالب كسى غسل ندهد و خود خبر داده بود كه هنگام غسل او جسد مبارك به هر سمتى كه بخواهد خود بر مى‏ گردد و علىّ پرسيده بود كه هنگام غسل چه كسى مرا كمك مى‏ كند؟ و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده بود: جبرئيل [تو را يارى خواهد كرد]. از جبرئیل پرسیدند وقتی خداوند تو را خلق نمود چشم باز کردی چه دیدی گفت سرم به پای علی بالای سرم ایستاده بود و ازآن وقت علی را مولاء و مقتدای خود میدانم اول خلبانه آسمانها علیست سیمرغ به آسمان لاحوت علیست او بود نبی به آسمانها می برد جمع خلبانانه خدا میداند سر لوحه سره کائنات به والله علیست علی در کعبه چون آمدبه دنیا شکاف کعبه می گوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است گفتم که روم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بوود سایه ندارد در شب معراج، جبرئیل، امام شد یا رسول خدا؟

در معراج فرمود: وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند: «لَمّا اُسرِیَ برسولِ اللّه ِ صلى الله علیه وآله حَضَرتِ الصَّلاةُ، فأذّنَ وأقامَ جَبرئیلُ، فقالَ: یا محمّدُ، تَقدّمْ» در شبی که پیامبر(ص) به معراج برده شد و وقت نماز رسید، جبرائیل(ع) اذان و اقامه گفت و بعد هم عرضه داشت: ای پیامبر! جلو بایست و نماز بخوان. «فقالَ رسولُ اللّهِ: تَقدّمْ یا جَبرئیلُ» پیامبر(ص) به تعبیر ما به او تعارفی کردند که خودت جلو بایست. او به حبیب خدا(ص) عرضه داشت: «إنّا لا نَتَقدّمُ الآدَمِیّینَ مُنذُ اُمِرْنا بالسُّجودِ لآدمَ علیه‌السلام» از آن زمانی که به ما دستور داده شده که بر آدم ابوالبشر سجده کنیم، اصلاً خودمان را بر آدمیان مقدّم نمی‌داریم و هیچگاه تقدّم بر هیچ‌کدام از انسان‌ها نداریم - دقّت کنید که «نَتَقدّمُ الأنبیاء» یا «نَتَقدّمُ المرسلین» نفرمود، بلکه فرمود: «نَتَقدّمُ الآدَمِیّینَ» -

 

آن ‌وقت است که اگر انسانی جدّی بداند که مقامش، چه مقامی است، از شوق رضایت پروردگارش شبها تا صبح به نماز مشغول خواهد شد نه اینکه بخاطر بی نمازی به دوزخ برده شود 


چون از كار غسل و تكفين فارغ شد، من و أبو ذرّ و مقداد و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را داخل نموده و ما وارد شديم، در آنجا حضرت امير جلو ايستاده و ما در پشت آن حضرت بر رسول خدا نماز خوانديم،اولین همیشه ما بودیم  و عائشه در گوشه اطاق نشسته و هيچ توجّهى بما نداشت گويا جبرئيل ديدگانش را پوشانده بود،در حالت هپل خلسه فرو رفته بود حلتی نزدیک به هذیان سپس هر بار ده نفر از مهاجرين و ده نفر از انصار (بيست نفر بيست نفر) را داخل خانه مى ‏نمود، آنان نيز نماز خوانده و خارج مى‏شدند، و به همين ترتيب همه جماعت مهاجر و انصار بر جنازه مطهّر نماز خواندند.
سلمان گويد: هنگام غسل جريان سقيفه را به گوش او رساندم و اينكه الحال   أبوبكر رکب وبا )بر منبر رسول خدا نشسته و مردم با او بيعت مى‏ کنند حضرت علىّ عليه السّلام فرمود: اى سلمان، آيا دانستى اوّلين نفر كه در منبر پيامبر با أبو بكر بيعت نمود كه بود؟ گفتم: نه، جز آنكه در سقيفه بنى ساعده أوّل كسى كه با أبو بكر بيعت نمود. الإحتجاج على أهل اللجاج( للطبرسي)ج 1 ص80
علامه امين نيز در اعيان الشيعه در اين خصوص از شيخ مفيد چنين نقل مي کند:
شيخ مفيد گويد: چون حضرت على (ع) از کار غسل دادن و تجهيز حضرت محمد (ص) فراغ يافت، جلو ايستاد و بر آن حضرت نماز خوانداولین کسی که بر پیامبر نماز بخواند جانشین واقعی پیامبر اوست و هيچ کس در نماز خواندن بر پيامبر با على همراه نشد.مسلمانان در مسجد بودند و درباره اينکه چه کسى بر آن حضرت نماز گزارد و او را در کجا به خاک سپارند بحث و گفت‏ وگو مى‏ کردند.آن گاه امير المؤمنين به سوى آنان رفت و گفت: رسول خدا (ص) چه زنده باشد و چه مرده رهبر و پيشواى ماست پس شما دسته دسته بر جنازه پيامبر حاضر شويد و بدون آنکه امامى داشته باشيد و بر او نماز بخوانيد و برگرديد
در منابع اهل سنت نيز آمده است که اصحاب گروه گروه وارد خانه پيامبر صلي الله عليه و اله شده ونماز مي خواندند. روايتي را احمد چنين نقل کرده است :فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ ، ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنَ الْبَابِ الآخَرِ .مسند أحمد بن حنبل  ج 5   ص 81 ا
بنابراين نماز پيامبر صلي الله عليه و آله که فقط يک بار واجب است، توسط حضرت علي عليه السلام خوانده شد و ديگر صحابه نيز بصورت گروه گروه  بعد از نماز حضرت علي(ع) آمدند و بر پيکر پيامبر(ص) نماز گذاردند

به ابجد64دین64الله محمدعلی 64جانشین محمد علی64حقیقت دین الله64دست بیعت بارسول خدا وعلی کف دست راستت نوشته18 ذالحجه"غدیر خم18+64 دین=82 امام به ابجد امام82 انتخاب امام درغدیرخم امام82{82زاده محراب شهیدمحراب82 امام82 +114سوره قرآن=196دین اسلام196ضرب14 معصوم درخودش میشود196امام کل دین196دین اسلام 196اسلامه مهدی196نماینده الله محمد66 الله 66+66 علی ولی الله=132 اسلام +64 دین = 196دین اسلام196محمد 92+18ذالحجه"غدیرخم =110علی 110زاده محراب شهید محراب علیست پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.
اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه مي‌دانم نمي‌كنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397

  ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196دین اسلام 196 کلید اسلام196قلب دین 196دین اسلام 196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196 کلید اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 دین اسلام 196 امانت حق اسلامه 737-541 عمر ابوبکر = 196دین اسلام196 کلید اسلام 196 قلب دین 196مومنین 196فقیها 196 به معجزه دین 196 قلب دین196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196سیاست دین سلامی 737-541 عمر ابوبکر=196بجانشین محمد مصطفی 737-541 عمر ابوبکر = 196 دین اسلام196 خلیفه ها بخداوند1398-1202 عمر ابوبکر عثمان = 196  ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 دین اسلام    به ابجد صغیر اشهد ان محمد رسوالله 66   نور قرآن 607-541 فتنه ها = 66 الله66+66=132 به ابجد اسلام 132 بدین 66+66 الله = 132 اسلام132 +64 دین = 196دین اسلام 196کلید اسلام 196 اسلامه مهدی 196ضرب 14 معصوم شیعه خانواده محترم رسول خدا(ص) را 196 دین اسلام 196 امام کل دین 196 اصوله دین 196دین اسلام 196معجزه بدینه196 کلید اسلام 196به معجزه دین 196 منظور 14 معصوم  میباشد اهل دین ذات اقدس الله 737-541 فتنه ها عمر ابوبکر=196مومنین 196کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196

به ابجد کعبه 97 مطیع الله محمد علی 97+13 رجب تولد مولاء در محراب کعبه = 110 علی این شکاف کعبه را منظور چیست جانشین خاتم پیغمبران مولاء علیست وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ نام آدم هم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذر

پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25 شیعه 25  اصل اسلام 25 کعبه 25 انسان کامل 25 انسان نمونه 25 ارباب جهان 25 شیعه 25 اصل اسلام25کربلا25 کعبه 25شیعه 25 به ابجدنماینده الله محمد 66 الله 66+66علی ولی الله = 132 اسلام +64 دین = 196 دین اسلام196  ماشیعیان علی برای حقانیت مذهب خود آیه قرآن حدیث و ریاضی قرآن دلیل محکم علمی داریم قرآن میفرمایدنامه اعمال آنهایی را که به دست راستشان میدهندو به آنها اصحاب یمین درسوره مدثر آیه38 و39کل نفس کسبت بما رهینه الااصحاب الیمین همه در قیامت درگرو اعمالشون هستن الا اصحاب یمین.. اصحاب یمین چه کسانی هستن؟؟؟یمین به ابجد میشه110 علی 110یمین110ولی دین110دین الهی110 علی110 جلوه الله 110بحق 110منادیه 110حامیان110دین الهی110ماه دین110علی110 میباشد نام علی هم110 پلیسی 110 نمک 110نان جو 110 گندمها ی 110 نمک 110 به نانو نمک مرتضی علی قسم حق با علیست پلیسی 110 نامت صدو ده یا علی حقا پلیس عالمی  { قال رسوالله}کتاب الله و عترتی1575+12 امام=1587-1202 سه خلیفه=385شیعه عترت پیامبر میباشد پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد قال رسو الله=من و علی پدران این امتیم= انا و علی ابواه هذاه الامه"275+110دین الهی  علی =385 شیعهبه ابجد  نماینده الله 46 محمد20+26 علی = 46 ماه 46+46= 92 محمد +18 ذالحجه" غدیر خم = 110 دین الهی 110 ولی دین 110 علی 110 جلوه الله 110 ولی دین 110 حامیان110 دین الهی 110 ولی دین 110 «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ» (المائده - 55)
هم آئینه رسالتو هم آئینه امامتی  ولی دین 110 علی 110 ولی دین 110
به ابجدولی46ماه46 محمد20+26علی=46ولی 46+ 46=92 محمد92+18ذالحجه"غدیرخم=110 دین الهی 110 علی110جلوه الله110ولی دین110 ترجمه آیه فوق جز اين نيست كه ولى شما خداست و رسول او و آنان كه ايمان آورده ‏اند، همان ايمان آورندگانى كه اقامه نماز و اداى زكات می‏كنند در حالى كه در ركوع نمازند انگشتر به گدا می دهند برو ای کدای مسکین دره خانه علی زن
عالمی منادیه دین الهی نداء میدهد یعنی امام علی نداء میدهد الله محمد علی یازده امام اسلام 110  اصل دین اسلام دین فاطمه علی110خلیفه حق الله محمد اصل اسلام110 منادیه110دین الهی110باتوحیدعدل نبوت امامت ولایت 110 نداء خواهد کرد لطفا شما هم با 5 حرف به ابجد مولایتان ثابت کنید جبرئیل فرمود از آن وقت که خداوند فرمود بر آدم سجده کنید ما خود را برتر از آدمیان نمی دانیم  نماز می خوانند یا نه هر کسی پروردگارش را سجده نکند اهل دوزخ است

(قل بفضل الله و برحمته فبذلک فليفر حوا هو خير مما يجمعون)   (اي پيامبر! به مردم بگو شما به فضل و رحمت خدا شادمان شويد که آن از ثروتي که اندوخته مي‏کنيد، بهتر است.)

(فضل خدا، نبوت رسول و رحمتش ولايت علي عليه‏السلام است؛ پس شيعه بايد به نبوت و ولايت، خوشحال باشد و اين براي آنان بهتر است از آنچه دشمنان از مال و فرزند و اهل در دنيا جمع مي‏نمايند؛ قسم به خدا، يا علي! تو خلق نشدي مگر براي پرستش پروردگارت؛ و به تو معالم دين شناخته مي‏شود و راه کهنه به تو اصلاح مي‏گردد. هر کس از تو گمراه شد، گمراه است و خداوند هدايت نمي‏کند کسي را که ولايت تو ندارد و هدايت به تو نشده است،

 و اين است معني قول خداوند عزوجل:

(و اني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدي):   (من زياد آمرزنده‏ام کسي را که بازگردد و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به راه آيد)،

يعني به ولايت تو آيد. خداوند مرا امر کرده است که هر حقي که بر من فرض کرده براي تو مقرر کنم؛ حق تو واجب است بر کسي که ايمان آورد؛ اگر تو نبودي حزب الله شناخته نمي شد، به تو دشمن خدا شناخته مي‏شود، هر که با ولايت تو خدا را ملاقات نکند چيزي ندارد.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند اين آيه را بر من نازل کرد:

(يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته): 52 حرف52 تشخیس راه الله 52 ملائکه الله 52  (اي پيامبر)! آنچه به تو از خداوند، نازل شد برسان، «که آن ولايت تو يا علي عليه‏السلام بوده است، اگر آن را نرساني رسالت او پروردگار را انجام نداده‏ اي»؛

 من پيامبر، اگر ولايت تو را نمي‏رساندم، همه اعمالم از بين مي‏رفت؛ هر که خداوند را به غير ولايت تو ملاقات کند، عملش باطل است و اين وعده ‏اي است که برايم ثابت شده است؛ و نگويم چيزي را مگر آنکه پروردگار گويد، و آنچه گويم از خداست که درباره تو نازل کرده است.

آیه ولایت علی نقش نگار 

در ازل پرتوی نوری ز خدا حاصل شد

صورت خاک به اندیشه حق حاصل شد

رقص گردون قلم جلوه حق را ساز کرد

گشته در آب و گلی نقش نگار حاصل شد

بر دمید از دم خود روح خدایی بر جسم

زین دمش نقطه پرگار جهان حاصل شد

با نم تربت او عطر بهشتی ساز شد

و ازدم آه لبش آتش قهر حاصل شد

گرد او کون مکان گشته به معنای وجود

سرِِِ خلقت شد و ایجاد جهان حاصل شد

وادی عشق ز راه تو هویدا گشته

ورنه جزظلمت دل غیرتوهیچ حاصل شد

سینه را سوز تومیسوزد وسرتاسرمن

بوترابا ز پس عشق تو این حاصل شد

اعجاز در سخن امیرالمومنین در خطبه بدون الف ...

متن خطبه...بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

و من خطبة له عليه السلام (الخالية من الالف) تسمي بالمونقة ارتجلها من غير تريث و لا تفکير.

قال الحديدي في شرح النهج: و انا الان اذکر من کلامه الغريب ما لم يورده ابو عبيدة و ابن قتيبة في کلامهما، و اشرحه ايضاً و هي خطبة زواها کثير من الناس له عليه السلام خالية من حرف الالف: قالوا:تذاکروا قوم من اصحاب رسول الله (ص)ايّ حروف الهجاء ادخل في الکل ام؟ فأجمعوا علي الالف فقال عليٌّ عليه السلام:

حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ وَ سَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُهُ وَ تَمَّتْ کَلِمَتُهُ وَ بَلَغَتْ قَضِيَّتُه ُ، حَمِدْتُهُ حَمْدَمُقِرٍّ بِرُبُوبِيَّتِه ِ، مُتِخَضِّعٍ لِعُبُودِيَّتِه ِ، مُتِنَصِّلٍ مِنْ خَطيئَتِه ِ، مُتِفَردٍّ بِ تَوحيدِه ِ، مُؤَمِّلٍ مِنْهُ مَغْفِرَةً تُنجيه ِ، يَوْمَ يُشْغَل ُعَنْ فَصيلَتِهِ وَ بَنيه ِ.

 

وَ نَسْتَعينُهُ وَ نَسْتَرْشِدُهُ وَ نَسْتَهْديه ِ، وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَکَّلُ عَلَيْه ِ، وَ شَهِدْتُ لَهُ شُهُودَ مُخْلِصٍ مُوقِن ٍ، وَ فَرَّدْتُه ُتَفَرُّدَ مُؤْمِنٍ مُتِيَقِّن ٍ، وَ وَحَّدْتُهُ تُوحيدَ عَبْدٍ مُذْعِن ٍ، لَيْسَ لَهُ شَريکٌ في مُل ْکِه ِ، وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ وَلِيٌّ في صُنْعِه ِ,جَلَّ عَنْ مُشيرٍ وَ وَزيرٍ,

وَ عَنْ عُوْنٍ مُعينٍ وَ نَصيرٍ وَ نَظيرٍ.

عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ فَقَهَرَ، وَ عُصِيَ فَغَفَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَل َ، لَمْ يَزَلْ وَ لَنْ يَزُول َ، لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَي ْءٌ,وَ هُوَ قَبْلَ کُلِّ شَي ْءٍ، وَ هُوَ بَعْدَ کُلِّ شَي ْءٍ، رَبٌّ مُتِعَزِّزٌ بِعِزَّتِه ِ، مُتِمَکِ ّنٌ بِقُوَّتِه ِ، مُتِقَدِّسٌ بِعُلُوِّه ِ، مُتِکَبِّرٌ بِسُمُوِّه ِ,لَيْسَ يُدْرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَمْ يُحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِيٌّ مَنيع ٌ، بَصيرٌ سَميع ٌ، رَؤُفٌ رَحيم ٌ.

 

عَجَزَ عَنْ وَصْفِهِ مَنْ يَصِفُه ُ، وَ ضَلَّ عَنْ نَعْتِهِ مَنْ يَعْرِفُه ُ، قَرُبَ فَبَعُدَ وَ بَعُدَ فَقَرُب َ، يُجيبُ دَعْوَةَ مَنْ يَدْعُوه ُ، وَيَرْزُقُهُ وَ يَحْبُوه ُ، ذُو لُطْفٍ خَفِي ٍّ، وَ بَطْشٍ قَوِي ٍّ، وَ رَحْمَةٍ مُوسِعَةٍ، وَ عُقُوبَةٍ م َوجِعَةٍ، رَحْمَتُهُ جَنَّةٌ عَريضَةٌمُونِقَةٍ، وَ عُقُوبَتُهُ جَحيمٌ مَمْدُودَةٌ مُوبِقَةٍ.

 

وَ شَهِدْتُ بِبَعْثِ مُحَمَّدٍ رَسُولِه ِ، وَ عَبْدِهِ وَ صَفِيِّه ِ، وِ نَبِيِّهِ وَ نَجِيِّه ِ، وَ حَبيبِهِ وَ خَليلِه ِ، بَعَثَهُ في خَيْرِ عَصْرٍ، وَ حين َفَتْرَةٍ وَ کُفْرٍ، رَحْمَةً لِعَبيدِه ِ، وَ مِنَّةً لِمَزيدِه ِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَه ُ، وَ شَيَّدَ بِهِ حُجَّتَه ُ، فَوَعَظَ وَ نَصَح َ، وَ بَلَّغَ وَ کَدَح َ,رَؤُفٌ بِکُلِّ مُؤْمِن ٍ، رَحيمٌ سَخِي ٌّ، رَضِيٌّ وَلِيٌّ زَکِي ٌّ، عَلَيْهِ رَحْمَةٌ وَ تَسْليم ٌ، وَ بَرَکَةٌ وَ تَکْريم ٌ، مِنْ رَبٍّ غَفُورٍرَحيم ٍ، قَريبٌ مُجيب ٌ.

 

وَصَّيْتُکُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَني بِوَصِيَّةِ رَبِّکُم ْ، وَ ذَکَّرْتُکُمْ بِسُنَّةِ نَبِيِّکُم ْ، فَعَلَيْکُمْ بِرَهْبَةٍ تَسْکُنُ قُلُوبَکُم ْ، وَخَشْيَةٍ تُذْري دُمُوعَکُم ْ، وَ تَقِيَّةٍ تُنْجيکُمْ قَبْلَ يَوْمَ يُبْليکُمْ وَ يُذْهِلُکُم ْ، يَوْ مَ يَفُوزُ فيهِ مَنْ ثَقُلَ وَزْنُ حَسَنَتِه ِ، وَخَفَّ وَزْنُ سَيِّئَتِه ِ، وَ لْتَکُنْ مَسْئَلَتُکُمْ وَ تَمَلُّقُکُمْ مَسْأَلَةَ ذُلٍّ وَ خُضُوع ٍ، وَ شُکْرٍ وَ خُشُوع ٍ، بِتُوْبَةٍ وَ تَوَرُّع ٍ، وَ نَدَم ٍوَ رُجُوع ٍ.وَ لْيَغْتَنِمْ کُلُّ مُغْتُنِمٍ مِنْکُمْ صِحُّتَهُ قَبْلَ سُقْمِه ِ، وَ شَبيبَتَهُ قَبْلَ هَرَمِه ِ، وَ سَعَتَهُ قَبْلَ فَقْرِه ِ، وَ فَرْغَتَهُ قَبْلَ شُغْلِهِ وَحَضَرَهُ قَبْلَ سَفَرِه ِ، قَبْلَ تَکَبُّرٍ وَ تَهَرُّمٍ وَ تَسَقُّم ٍ، يَمُلُّهُ طَبيبُه ُ، وَ يُعْرِضُ عَنْهُ حَبيبُه ُ، وَ يَنْقَطِعُ غَمْدُه ُ، وَ يَتَغَيَّرُعَقْلُه ُ، ثُمَّ قيلَ هُوَ مَوْعُوکٌ وَ جِسْمُهُ مَنْهُوک ٌ، ثُمَّ جُدَّ في نَزْعٍ شَديدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قَريبٍ وَ بَعيدٍ، فَشَخَص َبَصَرُه ُ، وَ طَمَحَ نَظَرُه ُ، وَ رَشَحَ جَبينُه ُ، وَ عَطَف

َ عَرينُه ُ، وَ سَکَنَ حَنينُه ُ، وَ حَزَنَتْهُ نَفْسُه ُ، وَ بَکَتْهُ عِرْسُه ُ، وَ حُفِرَرَمْسُه ُ، وَ يُتِمُّ مِنْهُ وُلْدُه ُ، وَ تَفَرَّقَ مِنْهُ عَدَدُه ُ، وَ قُسِمَ جَمْعُه ُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمْعُه ُ، وَ مُدِّدَ وَ جُرِّدَ، وَ عُرِيَ وَغُس ِل َ، وَ نُشِفَ وَ سُجِّي َ، وَ بُسِطَ لَهُ وَ هُيِّي ءَ، وَ نُشِرَ عَلَيْهِ کَفَنُه ُ، وَ شُدَّ مِنْهُ ذَقَنُه ُ، وَ قُمِّصَ وَ عُمِّم َ، وَ وُدِّعَ وَسُلِّم َ، وَ حُمِلَ فُوْقَ سَريرٍ، وَ صُلِّيَ عَلَيْهِ بِتَکْبيرٍ، وَ نُقِلَ مِنْ دُورٍ مُزَخْرَفَةٍ، وَ قُصُورٍ مُشَيَّدَةٍ، وَ حُجُرٍ مُنَجَّدَةٍ، وَجُعِلَ في ضَريحٍ مَلْحُودٍ، وَ ضيقَ مِرْصُودٍ، بِلَبِنٍ مَنْضُودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ، وَ هيلَ عَلَيْهِ حَفَرُه ُ، وَ حُثِيَ عَلَيْه ِمَدَرُه ُ، وَ تَحَقَّقَ حَذَرُه ُ، وَ نُسِيَ خَبَرُه ُ، وَ رَجَعَ ع َنْهُ وَلِيُّهُ وَ صَفِيُّه ُ، وَ نَديمُهُ وَ نَسيبُه ُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قَرينُهُ وَحَبيبُه ُ، فَهُوَ حَشْوُ قَبْرٍ، وَ رَهينُ قَفْرٍ، يَسْعي بِجِسْمِهِ دُودُ قَبْرِه ِ، وِ يَسيلُ صَديدِهِ مِنْ مِنْخَرِه ِ، يَسْحَقُ تُرْبُه ُلَحْمَه ُ,

 

وَ يَنْشَفُ دَمَه ُ، وَ يَرُّمُ عَظْمَهُ حَتّي يَوْمَ حَشْرِهِ فَنُشِرَ مِنْ قَبْرِهِ حينَ يُنْفِخُ في صُورٍ، وَ يُدْعي بِحَشْرٍ وَنُشُورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَتْ قُبُورٌ، وَ حُصِّلَتْ سَريرَةُ صُدُورٍ، وَ جييءَ بِکُلِّ نَبِيٍّ وَ صَدّيقٍ وَ شَهيدٍ، وَ ت َوَحَّدَ لَلْفَصْل ِقَديرٌ، بِعَبْدِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ، فَکَمْ مِنْ زَفْرَةٍ تُضْنيه ِ، وَ حَسْرَةٍ تُنْضيه ِ، في مَوْقِفٍ مَهُول ٍ، وَ مَشْهَدٍ جَليل ٍ، بَيْن َيَدَيْ مَلِکٍ عَظيم ٍ، وَ بِک

 

ُلِّ صَغيرٍ وَ کَبيرٍ عَليم ٍ، فَحينِئِذٍ يُلْجِمُهُ عَرَقُه ُ، وَ يُحْصِرُهُ قَلَقُه ُ، عَبْرَتُهُ غَيْرُ مَرْحُومَةٍ، وَ[;::صَرْخَتُهُ غَيْرُ مَسْمُوعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَيْرُ مَقْبُولَةٍ، زالَتْ جَريدَتُه ُ، وَ نُشِرَتْ صَحيفَتُه ُ، نَظَرَ في سُوءِ عَ مَلِه ِ، وَشَهِدَتْ عَلَيْهِ عَيْنُهُ بِنَظَرِه ِ، وَ يَدُهُ بِبَطْشِه ِ، وَ رِجْلُهُ بِخُطْوِه ِ، وَ فَرْجُهُ بِلَمْسِه ِ، وَ جِلْدُهُ بِمَسِّه ِ، فَسُلْسِلَ جيدُه ُ، وَغُلَّتْ يَدُه ُ، وَ سيقَ فَسَحِبَ وَحْدَه ُ، فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَرْبٍ وَ شِدَّةٍ، فَظُلَّ يُعَذَّبُ في جَحيم ٍ، وَ يُسْقي شَرْبَةٌ مِن ْحَميم ٍ، تَشْوي وَجْهَه ُ، وَ تَسْلَخ جَلْدِه ُ، وَ تَضْرِبُهُ زِبْنِيَةٌ بِمَقْمِعٍ مِنْ حَديدٍ، وَ يَعُودُ جَلْدُهُ بَعْدَ نُضْجِهِ کَجِلْدٍجَديدٍ، يُسْتَغيثُ فَتُعْرِضُ عَنْهُ خَزَنَةُ جَهَنَّم َ، وَ يَسْتَصْرِخُ فَيَلْبَثُ حَقْبَةً يَنْدَم ُ.

نَعُوذُ بِرَبٍّ قَديرٍ، مِنْ شَرِّ کُلِّ مَصيرٍ، وَ نَسْأَلُهُ عَفْوُ مَنْ رَضِيَ عَنْهُ وَ مَغْفِرَةَ مَنْ قَبِلَه ُ، فَهُوَ وَلِيُّ مَسْأَلَتي، وَمُنْجِحُ طَلِبَتي، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ تَعْذيبِ رَبِّهِ جُعِلَ في جَنَّتِهِ بِقُرْبِه ِ، وَ خُلِّدَ في قُصُورِ مُشَيَّدَةٍ، وَ مُلْکِ بِحُورٍعينٍ وَ حَفَدَةٍ، وَ طيفَ عَلَيْهِ بِکُؤْسٍ اُسْکِنَ في حَظيرَةِ قُدُّوسٍ وَ تَقَلَّب في نَعيم ٍ، وَ سُقِيَ مِنْ تَسْنيمٍ وَ شَرِب َمَنْ عَيْنٍ سَلْسَبيل ٍ، وَ مُزِجَ لَهُ بِزَنْجَبيل ٍ، مُخْتَمٍ بِمِسْکٍ وَ عَبي رٍ مُسْتَديمٍ لِلْمُلْک ِ، مُسْتَشْعِرٍ لِلسُّرُرِ، يَشْرَب ُمِنْ خُمُورٍ، في رَوْضٍ مُغْدِق ٍ، لَيْسَ يُصَدَّعُ مِنْ شُرْبِه ِ، وَ لَيْسَ يُنْزَف ُ.

 

هذِهِ مَنْزِلَةُ مَنْ خَشِيَ رَبَّه ُ، وَ حَذَّرَ نَفْسَهُ مَعْصِيَتَه ُ، وَ تِلْکَ عُقُوبَةُ مَنْ جَحَدَ مَشيئَتَه ُ، وَ سَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُه ُمَعْصِيَتَه ُ، فَهُوَ قَوْلٌ فَصْل ٌ، وَ حُکْمٌ عَدْل ٌ، وَ خَبَرٌ قَصَصٌ قَص ٌّ، وَ وَعْظٌ نَص ٌّ، تَنْزيلٌ مِنْ حَکيمٍ حَميدٍ، نَزَلَ بِه ِرُوحُ قُدُسٍ مُبينٍ عَلي قَلْبِ نَبِيٍّ مُهْتِدٍ رَشيدٍ، صَلَّتْ عَلَيْهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ، مُکَرَّمُونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِرَبٍّ عَليم ٍ,رَحيمٍ کَريم ٍ، مَنْ شَرِّ کُلِّ عَدُوٍّ لَعينٍ رَجيم ٍ، فَلْيَتَضَرَّعْ مُتَضَرَّع ُکُمْ وَ لْيَبْتَهِلْ مُبْتَهِلُکُم ْ، وَ لْيَسْتَغْفِرْ کُلُّ مَرْبُوب ٍمِنْکُمْ لي وَ لَکُم ْ، وَ حَسْبي رَبّي وَحْدَه ُ.

 

ولادت حضرت امير و حکايات عجيبه آن.

 

ولادت با سعادت مولي المتّقين أمير المؤمنين عليّ- عليه الصلاة والسلام- بنابر معروف در ميان فرقه ناجيه، در سال سي‏ام از عام الفيل واقع شده، و به همين تاريخ تصريح نموده است در اصول کافي کليني رازي «طاب مرقده»- که از اولين کتب معتبره است و آن سال فرّخ حال مقارن بود با سال سي از ولادت حضرت رسول صلي الله عليه و آله چه آن حضرت در سال عام الفيل، بعد از پنجاه و پنج روز از هلاک اصحاب فيل، به عالم دنيا قدم گذارد و عالم را به نور قدوم خود منوّر نمود، و موافقت مي‏کند اين تاريخ، با روايتي که نقل شده از حضرت صادق عليه السلام که فاطمه بنت اسد- که مادر حضرت امير عليه السلام بود- آمد نزد شوهر خود، ابو طالب، که سرور کند و بشارت دهد او را، به ولادت حضرت محمّد صلي الله عليه و آله ابو طالب به او گفت: صبر کن يک سبت، تا من بشارت دهم تو را، به مولودي از تو، که مثل و مانند همين مولود باشد در اوصاف و اخلاق، مگر در پيغمبري.

 

و سبت، سي سال است، و ميان ولادت رسول صلي الله عليه و آله، وامير عليه السلام، سي سال فاصله شد.

 

و همانطور که قبل از ظهور جلوات محمّدي صلي الله عليه و آله بشائر بسيار، بر ولادت او بود- که علماء تاريخ، در کتب مبسوطه، نوشته‏اند- هم چنين قبل از طلوع خورشيد علويّ، بشارت داده شد ابو طالب؛ چنانکه جابر انصاري گفت:

 

راهبي بود- نامش مثرم بن دعيب  که يکصد و نود سال خداي تعالي را عبادت نمود و سؤالي از خدا در اين مدّت نکرد، پس از خدا خواست که دوست خود را به او بنماياند، پس حضرت ابو طالب را خداي سبحان فرستاد به سوي آن راهب، و راهب از آن حضرت پرسيد از وطن و قبيله او، و چون شناخت او را، برخاست سر و صورت ابو طالب را بوسيد و گفت: الحمد للَّه که خدا مرا از دنيا نبرد تا دوست خود را به من نمود و شناسانيد. اي ابو طالب! بشارت باد ترا، که حق تعالي مرا الهام نمود که بيرون مي‏آورد از صلب تو پسري که او وليّ اللَّه و نام نامي‏اش، عليّ عليه السلام باشد، و اگر تو او را دريافتي از من به او سلام رسان.

 

ابو طالب فرمود: هر چيزي را برهان و دليل لازم باشد تا به آن اذعان و تصديق توان نمود، برهان اين امري که به آن إخبار مي‏کني، چه باشد؟

فرمود: چه مي‏خواهي؟

ابو طالب فرمود: طعامي مي‏خواهم در همين ساعت، در حضورمان موجود شود!

پس راهب دست به دعا برداشت؛ هنوز دعاي او تمام نشده بود، طبقي نزد آنها، از سه قسم فواکه بهشتي- که رطب و انگور و انار باشد- موجود شد. ابو طالب، يک دانه از انار برداشت و ميل نمود؛ پس، در صلب او قرار گرفت، پس چون به مکّه برگشت، زوجه او، به عليّ عليه السلام حامله شد و ايامي پس از قرار گرفتن نطفه او در رحم مادرش فاطمه، زلزله‏اي، در زمين شد که اهالي مکّه- وعبده اصنام- متوسّل به بتها شدند و حال آنکه در موقع زلزله، از شدت حرکت زمين بتها، به رو در مي‏افتاد و کوه‏ها، از هم متلاشي مي‏شد و بر روي زمين مي‏ريخت؛ تا آنکه شبي که امر زلزله، شديدتر گرديد، در آن شب کار بر اهل مکّه بسيار سخت و اموري که به نظر آنها در تخفيف زلزله مي‏رسيد- از بردن بت ها به بالاي کوه و غيره- به هيچ وجه، مؤثر واقع نشد ناچار دست توسّل به دامن سيّد قريش- حضرت ابو طالب- زدند و آن حضرت رفت بالاي کوه و فرياد نمود: ايها الناس! بدانيد که خداوند عليّ اعلي را- در اين شب- مخلوقي است، که پا در عرصه زمين مي‏گذارد که اگر اطاعت او را نيت نکنيد و اقرار به امامت و ولايت او ننمائيد، اين زلزله دست بردار نيست تا زمين را زير و زبر کند.

تمامي اهالي، اقرار بر امامت و ولايت آن حضرت نمودند؛ پس ابو طالب، دستهاي خود را بلند نمود و گفت:

«إلهي وسيدي أسألک بالمحمديّة المحمودة، وبالعلويّة العالية، وبالفاطمية البيضاء، إلّا تفضّلت علي تهامة بالرأفة والرحمة»

پس، آن زلزله تسکين يافت و عرب را در جاهليت، عادت بر اين جاري شد که در شدايد عمومي يا خصوصي، به همين نهو دعا مي‏کردند و خدا دعاي آنها را مستجاب مي فرمود، ولي مصداق و مفهوم آن را نمي‏دانستند.

بالجمله، چون امر مخاض فاطمه، نزديک شد، آمد در مسجد الحرام- نزد خانه خدا- و گفت: «اي پروردگار من! ايمان دارم به تو و تصديق مي‏نمايم به آنچه تو فرستاده‏اي به سوي خلق، از پيامبران و کتاب‏هايي که نازل فرموده‏اي، و تصديق نمودم به کلام جدّم ابراهيم، خليل الرحمن، خدايا! بحقّ آن کسي که بنا کرد اين خانه را و بحقّ اين مولودي که در شکم من است، امر ولادت او را بر من آسان کن».

پس در باز شد و فاطمه داخل خانه شد. فاطمه گفت: ديدم چهار تن از زنان عظيمة الشأن: حواء، مريم، آسيه و مادر موسي، وغير آنها، از زنان بهشتي، پس به نحوي که در موقع ولادت رسول اللَّه صلي الله عليه و آله رفتار نمودند، در اين مورد هم بجا آوردند. چون متولد شد سجده براي خداي تعالي بجاي آورد و گفت در سجده خود، شهادتين را و پاره‏اي از کلمات در امر ولادت خود. پس سر از سجده برداشته و سلام کرد بر زنان عاليات و احوال پرسي از آنها نمود و آسمان به نور جبين مبين او نوراني شد.

پس يافت طفل خود را پاکيزه و ناف بريده. پس مادر او را برداشت و از خانه کعبه، بيرون آمد.

 دُرعرش

دُرعرشی و ملائک گرد تو

همچو کعبه در طواف عشق تو

مقدم تو کعبه را مجنون کند

سینه چاک آید به استقبال تو

نور تو خورشید را سوزان کند

ورنه یک ذره بود در پای تو

هیبت تو در فلک اعجاز کرد

لا فتی الا علی شد وصف تو

ذوالفقارت شد عذاب هر عدو

دست حق شد فوق ایدیهم ز تو

نعمت حق شد تمامی در زمین

آیه اکمال دین در شان تو

آمده جبریل در روز غدیر

حامل امر ولایت، حق تو

داده فرمان حق تعالی بر نبی

تا بگیرد دست در دستان تو

کفر و ایمان شد جدا در روز خم

بغضه کفرٌ و ایمان حب تو

منکر تو منکر حق گشته است

تو ز حق بودی و حق همراه تو

داده حق ایات کوثر را نشان

تا شود تفسیر در معنای تو

شمع تو پروانه را عاشق کند

پشت در سوزد ولی با عشق تو

کنج عزلت را گزیدی  نا گزیر

 تا رسد صوت عروج از نای تو

فزت رب الکعبه را فریاد کن

تیغ ملحد تا نشست بر فرق تو

دیده انسان سراسر کور بود

ذره ای نشناخت از اسرار ت

ديدگاه‏هايي درباره شخصيت امام علي از منظر قرآن کریم

 

علي از زبان قرآن

علي‏ عليه السلام، رازدار بزرگ قرآن و رمز آشناي والاي اين کتاب الهي، همبَر قرآن و زبان گوياي اين پيک آسماني است. پيوند علي‏ عليه السلام و قرآن، پيوندي است ژرف و ناگسستني؛ پيوندي که تا دامنه قيامت و کنار حوض کوثر، ادامه خواهد داشت. پيامبر خدا، اين حقيقت عظيم را در حديث گرانسنگ ثَقَلين و نيز در اين حديث ديگر رقم زده است که:

 علي با قرآن است و قرآن با علي. از هم جدا نمي‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند.

 اين جمله ارجمند، از جمله گوياي آن است که علي‏عليه السلام، همبَر قرآن و مدافع خستگي‏ناپذير معارف قرآن، و همراه شکوهمند قرآن و بيان کننده آموزه‏هاي والاي آن است، چنان‏که خود فرموده است:

 اين، قرآن است. آن را به سخن آوريد، و هرگز سخن نمي‏گويد؛ ولي من از آن به شما خبر مي‏دهم. . و فرموده:

 سوگند به خدا، آيه‏اي نازل نشده، جز آن که مي‏دانم درباره چه و در کجا و درباره چه کسي نازل شده است .

 و اين، حقيقتي است که از همان روزگاران نخست، همگان به آن اذعان داشتند و صحابيان و همراهان رسول خدا بر آن معترف‏اند و از سوي ديگر، از اين سخن رسول خدا مي‏توان فهميد که قرآن، گوياترين سند عظمت‏ها و مبيّن والايي و گزارش کننده ارجمندي‏هاي علي‏عليه السلام است که:

 قرآن با علي است.

 اين نکته نيز از همان روزگاران نزول قرآن، بر هيچ کس پوشيده نبود. پيامبر خدا فرمود:

 خداوند، آيه‏اي نفرستاد که در آن «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ؛ اي کساني که ايمان آورده‏ايد» باشد، جز آن که علي در قلّه آن و امير آن بود.

 مفسّر بزرگ قرآن، عبد اللَّه بن عباس، نيز گويد:

 در قرآن، آيه‏اي نيست که در آن، «اي کساني که ايمان آورده‏ايد» باشد، جز آن که علي‏عليه السلام، قلّه آن، امير آن و شريف آن است. خداوند، ياران محمّدصلي الله عليه وآله را در قرآن، مورد سرزنش قرار داده و از علي‏عليه السلام، جز به نيکي ياد نکرده است. .

 و نيز گويد:

 درباره کسي آن مقدار که درباره علي‏عليه السلام آيات قرآني نازل شده، نازل نشده است .

 حذيفة بن يمان نيز مي‏گويد:

 در قرآن، آيه‏اي با خطاب «اي کساني که ايمان آورده‏ايد» نازل نشده، مگر آن که علي‏عليه السلام هسته و مغز آن است.

 مجاهد گفته است:

 درباره علي‏عليه السلام، هفتاد آيه نازل شده که هيچ‏کس در آنها با وي شريک نيست.

 عبد الرحمان بن ابي ليلي گفته است:

 درباره علي‏عليه السلام، هشتاد آيه خالص از کتاب خدا نازل شده است و هيچ‏کس از اين امّت با او در اين آيه‏ها سهيم نيست.

 آنچه در سطور آينده اين مجموعه در اين باره گزارش مي‏شود، اندکي است از بسيار. ما در عرضه اين حقايق، راه اختصار پيش گرفته‏ايم و از آوردن بسياري از آيات که بر اساس منابع فريقين، شأن نزول آنها علي‏عليه السلام و يا اهل بيت‏عليهم السلام است، تن زده‏ايم.

1.      جان پيامبر

2.      شاهدي از پيامبر

3.      آن که دانش کتاب، نزد اوست

4.      مومن

5.      پيشتاز

6.      مومنِ مجاهد

7.      شايسته‏ترين مؤمنان

8.      گوشي شنوا

9.      بهترين آفريدگان

10. دشمن کافران

11. راهنما

12. ولي صدقه ‏دهنده در رکوع

13. آن که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد

14. آن که دارايي‏اش را شب و روز، نهان و آشکارا انفاق مي‏کند

15. آواز دهنده ميان بهشتيان و جهنميان است

16. ولايتش کامل کننده دين است

17. مهر او از سوي خداي رحمان است

 ولایت علی53اهل ولایت امامت53احمد53علی فاطمه 53صالح متفکر53مغز دین اسلامی53اهل ولایت امامت53 اسلامی واقعی53پیشوای مسلمین53منطق دین الله53جانشین پیامبری53اصل اسلام اصل قرآن53مقام امامت علی53 شاه جهانی53مومن صالح دین53ندای آسمانی الله53مرادمریدی53پیشوای مسلمین53اهل بیت پیامبر53دو قبله مسلمین53انتخاب جانشین پیامبر 53ستاره آسمان ولایت53دین واقعی انسان 53احمد 53ناموس قرآن اعظمی53مذهب الله محمد 53احمد 53علی فاطمه53مرد مقدس اسلام53یاپیشوای مسلمین53مردمقدس اسلام53 ابوتراب دین53مغزدین اسلامی53رهبر اصلی جهان53صاحب مقدس ترین53 دین کامل الله53کتاب آسمانی الله53ختم قرآن کریم53 اصل دین مقدس اسلام53 ارباب کل مردانی53رهبر اصلی جهان53پیشوای مسلمین53پیشوای انبیاء53محور اسلام قرآن53شاه جهانی علی53 علامت دین اسلام53حق دین شیعه53کتاب آسمانی الله 53 اصل اسلام اصل قرآن 53 علی فاطمه53 احمد53مذهب الله محمد 53 احمد 53 علی فاطمه53 مقام امامت علی53منطق دین الله 53 اصل اسلام اصل قرآن53 مالک و ارباب جهان53 با مذهب قرآن الله 53

·      جان پيامبر

«فَمَنْ حَآجَّکَ فِيهِ مِن‏م بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکَذِبِينَ».

 پس هر که در اين [ باره]، پس از دانشي که تو را [ حاصل] آمده است، با تو محاجّه کند، بگو:بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانيم؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .

امام علي‏عليه السلام:مسيحيان، چيزي ادّعا کردند. خداوند عزوجل درباره آن نازل کرد:«پس هر که در اين [ باره]، پس از دانشي که تو را [ حاصل] آمده است، با تو محاجّه کند، بگو:بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانيم؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». بر اين اساس، «جانِ» من جانِ پيامبر خدا بود و «زنان»، فاطمه‏عليها السلام بود و «پسران»، حسن و حسين‏عليهما السلام بودند.

 امام باقرعليه السلام - درباره اين سخن خدا که:«بياييد پسرانمان و پسرانتان را... فرا خوانيم» -:مراد از «پسرانمان و پسرانتان را»، حسن و حسين‏عليهما السلام و مراد از «ما خودمان و شما خودتان را» پيامبر خدا و علي‏عليه السلام و مراد از «زنانمان و زنانتان را» فاطمه‏عليها السلام است.

 عيون أخبار الرضا - به نقل از ريّان بن صَلت، در جريان گفتگوي امام رضاعليه السلام با عالمان‏عراق وخراسان در مجلس مأمون، هنگامي که از وي پرسيدند:آيا خداوند عزوجل در قرآن، «اصطفاء» را تفسير کرده است؟ -:«[ خداوند]، "اصطفاء" را به غير از باطن، در ظاهر قرآن نيز در دوازده جا تفسير کرده است ... و سومين جا هنگامي است که خداوند، آفريدگان پاک خود را مشخّص کرده است و به پيامبرش در آيه مباهله دستور داده است به همراه آنان، مباهله کند. پس خداوند فرموده که:اي محمّد! "پس هر که در اين [ باره]، پس از دانشي که تو را [ حاصل] آمده است، با تو محاجّه کند، بگو:بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و ما خودمان و شما خودتان را فراخوانيم؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم". پيامبرصلي الله عليه وآله، علي، حسن و حسين و فاطمه را - که درودهاي خداوند بر آنان باد -، بيرون آورد و جانِ آنان را همراه جانِ خود کرد. آيا مفهوم سخن خداوند را که مي‏فرمايد:"وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ" مي‏دانيد؟».

 عالمان گفتند:مراد، خودِ آن حضرت است.

 امام رضاعليه السلام فرمود:«اشتباه کرديد؛ بلکه از آن، علي بن ابي طالب‏عليه السلام را قصد کرده است و دليل بر آن، گفته [ ديگر] ايشان است که فرمود:"يا بني وليعه دست بکشند و يا آن که فردي را که همچون خودِ من است، به سويشان خواهم فرستاد" و علي بن ابي‏طالب‏عليه السلام را قصد کرد .... اين، ويژگي‏اي است که در آن، هيچ‏کس بر آنان، پيشي نگرفته است، و برتري‏اي است که هيچ انساني در آن، به آنان نخواهد رسيد، و شرافتي است که هيچ آفريده‏اي در آن، بر آنان پيش‏قدم نگشته است؛ زيرا جانِ علي‏عليه السلام را همچون جانِ خويش قرار داد».

طرائف المقال:مأمون به امام رضاعليه السلام گفت:چه دليلي بر خلافت جدّت [ علي بن ابي‏طالب‏عليه السلام] وجود دارد؟ فرمود:«[ قول خداوند:] "وَأَنفُسَنَا"». مأمون گفت:آري، اگر «نِسَآءَنَا» نباشد. امام رضاعليه السلام فرمود:«بلي، اگر "أَبْنَآءَنَا" نباشد» و مأمون، ساکت شد

. دلائل النبوة - به نقل از جابر در تفسير آيه مباهله -:مراد از «و ما خودمان و شما خودتان را»، پيامبر خدا و علي‏عليه السلام و «پسرانمان و پسرانتان را»، حسن و حسين‏عليهما السلام و «زنانمان و زنانتان را» فاطمه‏عليها السلام است - که خداوند از همه آنان خشنود باشد -.

تفسير الطبري - به نقل از زيد بن علي، در تفسير سخن خداوند که مي‏فرمايد:«بياييد پسرانمان و پسرانتان را و... را فراخوانيم» -:مراد، پيامبر، علي، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستند

الکشّاف - در يادکردِ مباهله -:پيامبرصلي الله عليه وآله، صبحگاهان، در حالي‏که حسين‏عليه السلام در آغوشش بود و دست حسن‏عليه السلام را در دست گرفته بود و فاطمه‏عليها السلام، پشت سرِ وي و علي‏عليه السلام پشت سرِ فاطمه‏عليها السلام بود، آمد و فرمود:«من دعا مي‏کنم و شما آمين بگوييد».

 اُسقف نَجران گفت:اي مسيحيان! من چهره‏هايي را مي‏بينم که اگر خداوند بخواهد کوهي را از جايش بکَند، به‏خاطر اين چهره‏ها خواهد کَند. با آنان مباهله نکنيد که نابود خواهيد شد و ديگر تا روز قيامت بر روي کره زمين، مسيحي‏اي باقي نخواهد ماند. المَحاسن والمَساوئ - به نقل از مردي از بني‏هاشم -:پدرم گزارش کرد که در بصره، در مجلس محمّد بن عايشه حاضر بودم که از ميان جمع، مردي برخاست و گفت:اي ابو عبد الرحمان! از بين ياران پيامبر خدا، کدام‏يک برترين بودند؟

 وي پاسخ داد:ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، سعد، سعيد، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبيدة بن جرّاح.

 مرد به او گفت:پس علي بن ابي طالب‏ عليه السلام کجا رفت؟

 ابوعبد الرحمان گفت:اي مرد! آيا از من درباره ياران پيامبرصلي الله عليه وآله مي‏پرسي و يا خود او؟!

 گفت:بلکه از ياران او ابو عبد الرحمان گفت:خداوند متعال مي‏فرمايد:«بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را و ما خودمان و شما خودتان را فراخوانيم...». چگونه ياران آن حضرت، همچون نفس وي خواهند بود؟.

 ر. ک:ص 87 (جانِ من) .

 شواهد التنزيل:167 - 155:1

·      شاهدي از پيامبر

«أَفَمَن کَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ‏ي وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»..

 آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست ... [ دروغ مي‏بافد]

. پيامبرصلي الله عليه وآله:مراد از «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است»، منم و مراد از «و شاهدي از او» علي است..

. امام علي‏ عليه السلام:مراد از «کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است»، پيامبر خداست و مراد از «و شاهدي از او» منم.

. امام علي‏عليه السلام:آن که خدا فرمود «و شاهدي از او، در پي اوست»، منم.

. تفسير الطبري - به نقل از عبد اللَّه بن يحيي -:علي‏عليه السلام فرمود:«هيچ مردي از قريشيان نيست، جز آن که درباره او يک يا دو آيه نازل شده است». کسي به وي گفت:درباره تو کدام آيه نازل شده است؟ علي‏عليه السلام فرمود:«آيا آيه‏اي را که در سوره هود نازل شده، نخوانده‏اي که " و شاهدي از او در پي او است "؟».

 مناقب علي بن أبي طالب - به نقل از عبّاد بن عبد اللَّه -:شنيدم علي‏عليه السلام مي‏فرمود:«هيچ آيه‏اي در کتاب خداوند عزوجل نازل نشده، جز آن که مي‏دانم کِي نازل شده و درباره چه کسي نازل شده است و هيچ مردي از قريشيان نيست، جز آن که درباره او آيه‏اي از کتاب خدا نازل شده است که او را به بهشت يا دوزخ مي‏کشانَد».

 کسي برخاست و گفت:اي امير مؤمنان! درباره تو چه آيه‏اي نازل شده است؟

 

 فرمود:«اگر در جمع از من نپرسيده بودي، به تو نمي‏گفتم. مگر آيه:"آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او در پي اوست..." را نخوانده‏اي؟ پيامبر خدا بر حجّتي روشن از جانب پروردگارش است و من شاهدي از اويم. سوگند به خدا، اين که ويژگي‏هايي را که خداوند عزوجل ما اهل بيت را بدان ويژه ساخته بياموزيد، براي من دوست‏داشتني‏تر از طلاهاي زرد و نقره‏هاي سفيد روي زمين است.

 

تذکرة الخواص - به نقل از زادان -:از او (علي‏عليه السلام) شنيدم که مي‏فرمود:«سوگند به آن که دانه را شکافت و موجودات زنده را آفريد، اگر مَسندي براي من نهاده شود، در بين توراتيان به توراتشان و در بين انجيليان به انجيلشان و در بين زبوريان به زبورشان و در بين قرآنيان به قرآنشان داوري مي‏کنم. سوگند به آن که جانم در دست اوست، هيچ قريشيِ سر تراشيده‏اي نيست  جز آن که آيه‏اي را که او را به سوي بهشت مي‏رانَد يا به دوزخ مي‏کشاند، مي‏دانم».

 مردي گفت:اي امير مؤمنان! آيه‏اي که درباره تو نازل شده، چيست؟

 فرمود:آيه " آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او در پي اوست ... [دروغ مي‏بافد]؟ ". پيامبر خدا «حجّت روشن او» است و من «شاهدي از او» هستم..

 امام حسن‏عليه السلام:خداوند در کتابش که بر پيامبر مرسلش فرو فرستاده، گفته است:«آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است وشاهدي از او در پي اوست ...». پيامبر خدا همان حجّت روشن از جانب پروردگارش است و پدرم آن کسي است که در پي او و شاهدي از اوست.

تفسير فرات - به نقل از زيد بن سلام جُعفي -:بر امام باقرعليه السلام وارد شدم و گفتم:خدا خيرت دهد! خيثمه از تو درباره سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست ...»، نقلي کرد. او به من گفت که شما گفته‏ايد:پيامبر خدا، بر حجّتي روشن از جانب پروردگارش است و علي‏عليه السلام بعد از او، پيرو او و شاهدي از اوست و اين آيه، درباره وي نازل شده است .

 امام باقرعليه السلام فرمود:«سوگند به خدا، خيثمه درست گفته است و من همين‏گونه به وي گفته ‏ام».

امام باقرعليه السلام - در تفسير سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او در پي اوست ...» -:آن‏که بر حجّتي روشن از پروردگارش است، رسول خداست، و آن‏که بعد از وي در پي او و شاهدي از اوست، امير مؤمنان است و سپس اوصياي وي، يکي پس از ديگري..

 

 امام صادق‏عليه السلام - در تفسير سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست» -:در اين جا، آن که بر حجّت روشن از پروردگارش است، پيامبر خداست و شاهدي از او که در پي اوست، علي‏عليه السلام است که پس از او به عنوان امام مي‏آيد و حجّت بر امّتِ پس از وي خواهد بود.

 

الکافي - به نقل از احمد بن عمر حلّال -:از ابو الحسن‏عليه السلام (امام کاظم يا امام رضاعليهما السلام) درباره سخن خداي عزوجل:«آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست»، پرسيدم. فرمود:«امير مؤمنان - که درودهاي خدا بر او باد - شاهد بر پيامبر خداست و پيامبر خدا بر حجّت روشن از جانب پروردگارش است».

. شواهد التنزيل - به نقل از ابن عبّاس، درباره سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست» -:[ ابن عبّاس] گفت:مراد، پيامبرصلي الله عليه وآله است و مقصود از «شاهدي از او، در پي اوست»، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است.

 تفسير الفخر الرازي - در تفسير سخن خدا «و شاهدي از او، در پي اوست» -:قول سومْ اين‏که مراد، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است و معناي آن اين است که او در پي آن حجّت روشن است و «از او»، يعني اين شاهد از محمّد و جزئي از اوست، و مقصود از اين [ تعبير]، شرافت‏دهي به اين گواه است که وي، جزئي از محمّدصلي الله عليه وآله است .

 

 ر. ک:شواهد التنزيل:ج:369 - 359. 

·      آن که دانش کتاب، نزد اوست

«وَ يَقُولُ الَّذِينَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَي بِاللَّهِ شَهِيدَم‏ا بَيْنِي وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ‏و عِلْمُ الْکِتَبِ ».

 

 و کساني که کافر شدند، مي‏گويند:تو فرستاده نيستي. بگو:کافي است خدا و آن‏کس که نزد او علمِ کتاب است، ميان من و شما گواه باشد.

 

الأمالي - به نقل از ابو سعيد خُدري -:از پيامبر خدا درباره سخن خداوند عزوجل:«و کسي که نزد او دانش کتاب است»، پرسيدم. فرمود:«آن، برادرم علي بن ابي طالب است»..

امام علي‏عليه السلام - درباره همان آيه شريف -:«کسي که نزد او دانش کتاب است»، منم..

امام باقرعليه السلام - در باره همان آيه شريف -:او علي بن ابي طالب‏عليه السلام است.

 

 امام باقرعليه السلام - درباره همان آيه شريف -:دانشِ اوّل و آخرِ کتاب، نزد علي بن ابي طالب‏عليه السلام است.

 

امام باقرعليه السلام - در باره همان آيه شريف -:آيه، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شده است. او پس از پيامبر - که درودهاي خدا بر او و دودمانش باد -، داناي اين امّت است

 تفسير القُرطُبي - به نقل از عبد اللَّه بن عطا -:به ابو جعفر پسر علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام (امام باقرعليه السلام) گفتم:مي‏پندارند کسي که «نزد او دانش کتاب است»، عبد اللَّه بن سلام است. فرمود:«او فقط علي بن ابي طالب‏عليه السلام است».

 

. الکافي - به نقل از بريد بن معاويه -:از امام باقرعليه السلام [ درباره] «بگو:کافي است خدا وآن‏کس که نزد او علم کتاب‏است، ميان من وشما گواه باشد»، پرسيدم. فرمود: «مقصود، ماييم وعلي‏عليه السلام اوّلين وبالاترين وبهترينِ‏ما پس‏از پيامبر خداست». .

 

 امام صادق‏عليه السلام:خداوند - تبارک و تعالي - در قرآن درباره موسي‏عليه السلام فرمود:«وَکَتَبْنَا لَهُ‏و فِي الأَْلْوَاحِ مِن کُلِّ شَيْ‏ءٍ مَّوْعِظَةً؛   و در الواح [ تورات] بر او در هر موردي پندي... نگاشتيم» و نگفت همه پندها را؛ و از زبان عيسي‏عليه السلام فرمود:«وَ لِأُبَيِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛   و تا درباره بعضي از آنچه در آن اختلاف مي‏کرديد، برايتان توضيح دهم» و نگفت:همه چيز را؛ ولي براي سرور شما امير مؤمنان فرمود:«قُلْ کَفَي بِاللَّهِ شَهِيدَم‏ا بَيْنِي وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ‏و عِلْمُ الْکِتَبِ؛ بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد».

 

 و خداوند عزوجل فرمود:«وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي کِتَبٍ مُّبِينٍ؛   و هيچ تَر و خشکي نيست، مگر اين‏که در کتاب روشني [ ثبت] است» و فرمود:«وَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْنَهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ؛   و هر چيزي را در کارنامه‏اي روشن برشمرديم» و دانش اين کتاب، نزد او (امير مؤمنان) ا

 

. بصائر الدرجات - به نقل از عبد اللَّه بن بکير، از امام صادق‏عليه السلام -:نزد آن حضرت بودم. از سليمان و از دانشي که به او بخشيده شده بود و سلطنتي که به او داده شده بود، ياد کردند. آن حضرت به من فرمود:«چه چيز به سليمان بن داوود داده شده بود؟ نزد وي، تنها يک حرف از اسم اعظم بود و مولاي شما کسي است که خداوند [ درباره‏اش] فرموده:" بگو:کافي است خدا و آن کسي که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد ". سوگند به خدا که تمامي علم کتاب، نزد علي‏عليه السلام بود».

 

 گفتم:سوگند به خدا راست گفتي، فدايت شوم!

 

تفسير القمي - درباره آيه «بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد» -:پدرم برايم از ابن ابي عمير، از ابن اُذينه، از امام صادق‏عليه السلام نقل کرد که فرمود:«آن که علم کتاب نزد اوست، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است».

 

 همچنين پرسيده شد که آيا آن که نزدش دانشي از کتاب است، داناتر است يا آن که نزد او دانشِ کتاب است؟ فرمود:«دانشِ آن‏که نزد او دانشي از کتاب است، در برابر آن که نزدش دانشِ کتاب است، جز به مقداري که مگس با بال خود از آب دريا برمي‏دارد، نيست».

 

. امام رضاعليه السلام - درباره سخن خدا «بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد» -:[ مراد ،] علي‏عليه السلام است..

 

. مناقب آل أبي طالب:محمّد بن مسلم و ابو حمزه ثمالي و جابر بن يزيد از امام باقرعليه السلام، و علي بن فضّال و فضيل بن يسار و ابو بصير از امام صادق‏عليه السلام، و احمد بن محمّد حلبي و محمّد بن فضيل از امام رضاعليه السلام نقل کرده‏اند و همچنين از موسي بن جعفرعليهما السلام و از زيد بن علي و از محمّد بن حنفيه و از سلمان فارسي و از ابو سعيد خُدري و اسماعيل سُدّي روايت شده است که آنان درباره سخن خدا که مي‏فرمايد:«بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد»، فرموده‏اند:«او، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است».

 

ر. ک:ج 10، ص 53 (دانش کتاب) .

 

 

 

·      مومن

 

«أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا يَسْتَوُونَ».

 

 آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند.

 

. تفسير الطبري - به نقل از عطاء بن يسار، درباره همين آيه شريف -:در مدينه و درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام و وليد بن عقبة بن ابي معيط نازل شده است. بين وليد و علي‏عليه السلام سخني به ميان آمد. وليد بن عقبه گفت:من از تو سخنورتر، و در نيزه‏زني تيزتر و در هنگام هجوم دشمن، بازدارنده‏ترم.

 

 علي‏عليه السلام فرمود:«ساکت باش که تو فاسقي».

 

 پس خداوند، درباره آن دو چنين نازل کرد:«آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند... دروغش مي‏پنداشتيد»

 

امام باقرعليه السلام:علي بن ابي طالب‏عليه السلام و وليد بن عقبة بن ابي معيط، بگومگو کردند. وليد بن عقبه فاسق گفت:سوگند به خدا که من از تو در گفتار، رساتر، و در نيزه‏زني تيزتر، و در هنگام هجوم دشمن، پا برجاترم.

 

 علي‏عليه السلام فرمود:«ساکت باش که تو فاسقي».

 

 سپس خداوند، اين آيه را نازل کرد:«آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند. امّا کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به [ پاداشِ] آنچه انجام مي‏دادند، در باغ‏هايي که در آنها جايگزين مي‏شوند، پذيرايي مي‏گردند» و او، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است..

 

. الفتوح - درباره مشاجره‏اي که بين وليد و علي‏عليه السلام پيش آمد -:وليد به علي‏عليه السلام گفت:من در نيزه‏زني از تو تيزترم، در گفتار، مسلّطترم و بر دشمن، از تو ضربه زننده‏ترم.

 

 علي‏عليه السلام به او فرمود:«ساکت باش که تو فاسقي».

 

 وليد از اين سخن، خشمگين شد و به پيامبرصلي الله عليه وآله در اين باره شکايت کرد.

 

 آن‏گاه درباره وي اين آيه نازل شد که «آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند» و وليد بن عقبه را قصد کرد.

 

 سپس حَسّان بن ثابت در اين باره چند بيت سرود که مطلع آنها چنين است:

 

خداوند در کتاب ارجمندش

 

درباره علي‏عليه السلام و وليد، آيه‏اي فروفرستاد.

 

الأمالي - از ابو مِخْنَف لوط بن يحيي و جمعي از دانشوران، درباره بحثي که بين امام حسن‏عليه السلام و وليد بن عقبه پيش آمد -:امام حسن‏عليه السلام به او فرمود:در بدگويي‏ات از علي‏عليه السلام، تو را سرزنش نمي‏کنم؛ چرا که به دليل شرابخواري، هشتاد شلّاق به تو زده است و در جنگ بدر، به دستور پيامبرصلي الله عليه وآله، پدرت را به اسيري کشته است و خداوند، در چندين آيه، او را «مؤمن» ناميده و تو را «فاسق» خوانده و شاعر، درباره تو و علي بن ابي طالب‏عليه السلام گفته است:

 

 خداوند در قرآن بر ما

 

 درباره علي‏عليه السلام و وليد، آيه‏اي نازل کرد.

 

 وليد را در جايگاه کفر نشاند

 

 و علي‏عليه السلام را در مقام ايمان جاي داد.

 

 آن‏که مؤمن است و خدا را مي‏پرستد

 

 همچون کسي نيست که فاسق و خيانت‏پيشه است.

 

 پس از اندکي وليد

 

 و علي‏عليه السلام آشکارا به پاداش فراخوانده خواهند شد.

 

 علي‏عليه السلام در آن‏جا بهشت را پاداش خواهد گرفت

 

 و وليد، جزايش جهنّم خواهد بود.

 

 ر. ک:ج 11، ص 366 (شماري از دشمنان امام علي:وليد بن عقبه) .

 

      پيشتاز

 

«وَ السّاَبِقُونَ السّاَبِقُونَ - أُوْلَائِکَ الْمُقَرَّبُونَ». .

 

 و پيشتازان، مقدّم‏اند. آنان‏اند همان مقرّبان [ خدا] .

 

 «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِينَ وَالْأَنصَارِ».

 

 و پيشتازانِ نخستين از مهاجران و انصار.

 

الأمالي - به نقل از ابن عبّاس -:از پيامبر خدا درباره سخن خدا عزوجل:«و پيشتازان، مقدّم‏اند. آنان‏اند همان مقرّبان [ خدا]، در باغستان‏هاي پُر نعمت»، پرسيدم. فرمود:«جبرئيل به من گفت:اين [ ها]، علي و پيروان اويند. آنان، پيشتازان به [ سوي] بهشت‏اند و به لطف خدا بر آنان، مقرّبان درگاه الهي‏اند» .

 

پيامبر خدا:پيشتازان، سه نفرند:پيشتاز [ در ايمان آوردن] به موسي‏عليه السلام يوشع بن نون است، پيشتاز [ در ايمان آوردن] به عيسي‏عليه السلام صاحب ياسين است، و پيشتاز به محمّد، علي بن ابي طالب است.

 

امام علي‏عليه السلام - در زمان خلافت عثمان در خطابش به مهاجران و انصار -:شما را به خدا، آيا مي‏دانيد وقتي آيات «و پيشتازانِ نخستين از مهاجران و انصار» و «پيشتازان، مقدّم‏اند. آنان‏اند همان مقرّبان» نازل شد، از پيامبر خدا درباره آنها پرسيده شد، فرمود:«خداوند تعالي، آن را درباره پيامبران و اوصياي آنان فرستاده است و من، برترينِ پيامبران و رسولان خداوندم و علي بن ابي طالب، وصيّ من و برترينِ اوصياست»؟

 

 گفتند:خدا شاهد است که آري !

 

امام حسن‏عليه السلام:خداوند عزوجل فرموده است:«وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ - أُوْلَائِکَ الْمُقَرَّبُونَ و پيشتازان، مقدّم‏اند. آنان‏اند همان مقرّبان» و پدرم، پيشتازترينِ پيشتازان به سوي خداوند عزوجل و پيامبرش، و نزديک‏ترينِ نزديکان بود. همانا خداوند متعال فرمود:«لَا يَسْتَوِي مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَتَلَ أُوْلَل-ِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً؛  کساني از شما که پيش از فتح [ مکّه] انفاق و جهاد کرده‏اند، [ با ديگران] يکسان نيستند. آنان به درجه بزرگ‏ترند». پدرم در اسلام و ايمان آوردن، نخستينِ آنان بود، و در مهاجرت و پيوستن به خدا و پيامبر خدا، اوّلينِ آنان بود، و در تلاش و گستردگي انفاق، نخستين آنان بود.

 

 خداوند سبحان فرمود:«وَ الَّذِينَ جَآءُو مِن‏م بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَ نِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَنِ وَ لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ؛   و [ نيز] کساني که بعد از آنان (مهاجران و انصار) آمده‏اند [ و] مي‏گويند:پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفتند، ببخشاي و در دل‏هايمان نسبت به کساني که ايمان آورده‏اند، [ هيچ‏گونه] کينه‏اي مگذار. پروردگارا ! راستي که تو رئوف و مهرباني».

 

 پس مردم از بين همه ملّت‏ها به جهت پيشتازي او در ايمان به پيامبرش براي او استغفار مي‏کنند، به‏خاطر آن که هيچ‏کس در ايمان بر او پيشي نگرفت. خداوند متعال فرموده:«و پيشتازانِ نخستين از مهاجران و انصار، و کساني که با نيکوکاري از آنان پيروي کردند».

 

 او پيشتازِ همه پيشتازان بود و خداوند، همان‏گونه که پيشتازان را به بر جايْ‏ماندگان و ديرْپيوستگان برتري داده است، پيشتازِ پيشتازان را هم بر پيشتازان، برتري داده است.

 

 الدرّ المنثور - به نقل از ابن عبّاس، درباره سخن خداوند متعال:«و پيشتازان، مقدّم‏اند» -:درباره حزقيل (مؤمن آل فرعون)، حبيب نجّار (که در سوره ياسين يادشده) و علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شده است. هر کدام از آنان، پيشتاز امّت خود هستند و علي‏عليه السلام در پيشتازي، برترينِ آنان است.

 

 ر. ک:ج 9، ص 163 (نخستين مسلمان) .

 

 شواهد التنزيل:297 - 291:1.

 

 

 

·      مومنِ مجاهد

 

 

 

«أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَآجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الأَْخِرِ وَجَهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّلِمِينَ » .

 

 

 

 آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشته‏ايد که به خدا و روزِ بازپسين، ايمان آورده است و در راه خدا جهاد مي‏کند؟ [ نه، اين دو] نزد خدا يکسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد کرد.

 

امام حسن‏عليه السلام:خداوند عزوجل فرموده است:«آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشتيد که به خدا و روز بازپسين، ايمان آورده است و در راه خدا جهاد مي‏کند؟ [ نه، اين دو] نزد خدا يکسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد کرد». پدرم مؤمن راستين به خدا و روز قيامت و مجاهد در راه خدا بود و اين آيه درباره وي نازل شده است.

 

 امام باقرعليه السلام - درباره همين آيه شريف -:اين آيه، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شده است.

 

المصنَّف - به نقل از شعبي، درباره همين آيه شريف -:درباره علي‏عليه السلام و عبّاس نازل شده است

 

 تفسير الطبري - از محمّد بن کعب قرظي -:طلحة بن شيبه از بني عبد الدار، و عبّاس بن عبد المطّلب و علي بن ابي طالب‏عليه السلام بر هم افتخار مي‏کردند. طلحه گفت:من متولّي خانه خدا هستم و کليد خانه در دست من است. اگر بخواهم، شب را در آن به سر خواهم بُرد.

 

 عبّاس گفت:من متولّي آب‏دهي [ به زائران] هستم و اگر بخواهم، شب را در مسجد الحرام به سر خواهم بُرد.

 

 علي‏عليه السلام فرمود:«من نمي‏دانم شما چه مي‏گوييد! من، شش ماه پيش از ديگران به سوي قبله نماز خواندم و اهل جهادم». آن‏گاه خداوند، آيه:«آيا سيراب کردن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشته‏ايد که به خدا و روزِ بازپسين، ايمان آورده است و در راه خدا جهاد مي‏کند؟ [ نه، اين دو] نزد خدا يکسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد کرد» را به‏طور کامل، نازل کرد

 

تاريخ دمشق - به نقل از اَنَس -:عبّاس و شَيبه، متولّيان خانه خدا، نشسته بودند و بر يکديگر فخر مي‏فروختند. عبّاس به وي گفت:من برتر از توام. من عموي پيامبر خدا و وصيّ پدرش و ساقي حاجيانم.

 

 شيبه گفت:من از تو برترم. من امين خدا بر خانه‏اش و نگاهبان آنم. آيا آن‏گونه که من مورد اعتمادم، تو مورد اعتماد قرار گرفته‏اي؟

 

 آنان در اين باره با هم مشاجره مي‏کردند که علي‏عليه السلام نزد آنان رسيد. عبّاس به وي گفت:پسر برادرم، لحظه‏اي صبر کن ! علي‏عليه السلام ايستاد.

 

 عبّاس به وي گفت:شيبه بر من فخر مي‏فروشد و فکر مي‏کند که از من برتر است.

 

 علي‏عليه السلام فرمود:«عمو جان ! شما به او چه گفتي؟».

 

 گفت:گفتم که من عموي پيامبر خدا و وصيّ پدرش و ساقي حاجيانم. پس از تو برترم.

 

 سپس به شيبه فرمود:«تو به او چه گفتي؟».

 

 شيبه گفت:گفتم که من از تو برترم. من امين خدا بر خانه‏اش و نگاهبان آنم. آيا آن‏گونه که خدا به من اعتماد کرده، به تو اعتماد کرده است؟

 

 علي‏عليه السلام فرمود:«بگذاريد من هم با شما در مفاخره شرکت کنم».

 

 گفتند:باشد.

 

 علي‏عليه السلام فرمود:«من از هر دوي شما برترم. من از بين مردانِ اين امّت، اوّلين کسي هستم که ايمان آورد، مهاجرت کرد و جهاد نمود».

 

 همه به خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رفتند و در برابرش نشستند و هر کدام از آنان افتخار خود را به ايشان گفت.

 

 پيامبرصلي الله عليه وآله چيزي در جواب نگفت و همه رفتند. بعد از چند روز، وحي درباره آنان نازل شد. پيامبرصلي الله عليه وآله به دنبال هر سه نفر فرستاد. آمدند و براي آنان اين آيه را خواند:«آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشتيد که به خدا و روز واپسين ايمان آورده است؟...» (تا پايان آيه). .  شايسته‏ترين مؤمنان

«إِن تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَل-هُ وَ جِبْرِيلُ وَ صَلِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلَل-ِکَةُ بَعْدَ ذَ لِکَ ظَهِيرٌ».

 اگر [ شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنيد [، بهتر است]؛ چرا که واقعاً دل‏هايتان انحراف پيدا کرده است. و اگر عليه او به يکديگر کمک کنيد، در حقيقتْ خداوند، خود، ياور اوست و [ نيز] جبرئيل و صالحِ مؤمنان. گذشته از اين، فرشتگان [ هم] پشتيبان [ او ]خواهند بود.

پيامبر خداصلي الله عليه وآله:صالح مؤمنان، علي بن ابي طالب است.

امام باقرعليه السلام:وقتي آيه «... و صالح مؤمنان» نازل شد، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:اي علي! تو صالحِ مؤمناني».

. امام باقرعليه السلام:پيامبر خدا، دوبار علي‏عليه السلام را به ياران خود معرّفي کرد:يک بار زماني بود که فرمود:«هر کسي که من مولاي اويم، علي مولاي اوست»، و بار دوم، هنگامي بود که اين آيه نازل شد:«در حقيقت، خدا خود، ياور اوست و جبرئيل و صالحِ مؤمنان...». پيامبر خدا، دست علي‏عليه السلام را گرفت و فرمود:«اي مردم! اين، صالح مؤمنان است»..

. تفسير فرات - به نقل از رشيد هجري -:من با مولايم علي بن ابي طالب‏عليه السلام در پشت کوفه راه مي‏رفتم. رو به من کرد و فرمود:«اي رشيد! سوگند به خدا که صالح مؤمنان، منم».  .

تاريخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس، درباره قول خداوند عزوجل:«... و صالح مؤمنان» -:او، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است..

 ر. ک:شواهد التنزيل:352 - 341:2 .

 

·      گوشي شنوا

«لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِيَهَآ أُذُنٌ وَ عِيَةٌ »

 تا آن را براي شما [ مايه] تذکّري گردانيم و گوشي شنوا آن را نگاه دارد.

پيامبر خداصلي الله عليه وآله:اي علي! خداوند به من دستور داده که تو را به خود، نزديک کنم و آموزشت بدهم تا گنج دانش گردي و اين آيه نازل شده است که:«و گوشي شنوا، آن را نگه دارد». پس تو گوش شنوا براي دانش مني. .

تاريخ دمشق - به نقل از بريده اَسلَمي -:پيامبر خدا به علي‏عليه السلام فرمود:خداوند به من دستور داده که تو را به خود، نزديک کنم و از خود، دور نسازم و به تو آموزش بدهم تا نگهدار دانش گردي، و بر خداوند است که تو را نگهدار دانش سازد، و اين آيه نازل شد:« و گوشي شنوا، آن را نگه دارد » .

. امام علي‏عليه السلام:وقتي اين آيه نازل شد «و گوشي شنوا، آن را نگه دارد»، پيامبرصلي الله عليه وآله به من فرمود:«از خداوند خواستم که گوش شنواي نگهدار را گوش تو قرار بدهد، اي علي!»..

. امام صادق‏عليه السلام:هنگامي که آيه «و گوشي شنوا، آن را نگه دارد» نازل شد، پيامبر خدا فرمود:«اين گوش توست، اي علي!»..

تفسير الطبري - به نقل از مکحول -:پيامبر خدا آيه «و گوشي شنوا، آن را نگه دارد» را خواند و رو به علي‏عليه السلام کرد و فرمود:«از خدا خواستم که گوش تو را گوش شنوايِ نگهدار قرار دهد».

 علي‏عليه السلام فرمود:«پس از آن، چيزي از پيامبر خدا نشنيدم که فراموشش کنم».

ينابيع المودّة - به نقل از اصبغ بن نباته -:هنگامي که علي‏عليه السلام به کوفه آمد، چهل روز در نماز صبح براي مردم، [ سوره] «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَي » را خواند. بعضي بر وي خُرده گرفتند که [ در جواب] فرمود:«من ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را مي‏دانم. هيچ سخني از آن نازل نشده، جز آن که مي‏دانم درباره چه کسي، در چه روزي و در چه جايي نازل شده است. آيا نخوانده‏ايد که:«إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي - صُحُفِ إِبْرَ هِيمَ وَ مُوسَي؛   قطعاً در صحيفه‏هاي گذشته اين [ معنا] هست؛ صحيفه‏هاي ابراهيم و موسي»؟ سوگند به خدا، آن در پيش من است، از دوستم پيامبر خدا و از ابراهيم و موسي‏عليهما السلام به ارث برده‏ام. سوگند به خدا، من کسي هستم که خداوند، درباره من اين آيه را نازل کرده:«و گوشي شنوا، آن را نگه دارد». ما نزد پيامبر خدا بوديم و ما را از وحي، خبردار مي‏ساخت. من آن را مي‏گرفتم و ديگران فراموش مي‏کردند و وقتي از نزد او بيرون مي‏آمديم، مي‏گفتند «مَاذَا قَالَ ءَانِفًا ؟   هم‏اکنون چه گفت؟» .

امام صادق‏عليه السلام - درباره سخن خداوند:«و گوشي شنوا، آن را نگه دارد» -:گوش امير مؤمنان، آنچه را که بود و خواهد بود، از خداوند گرفته بود.

 ر. ک:ج 10، ص 47 (آنچه شنيد، فراموش نکرد).

 شواهد التنزيل:380 - 361:2.

 

·      بهترين آفريدگان

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أُوْلَائِکَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ».

 در حقيقت، کساني که گرويده‏اند و کارهاي شايسته کرده‏اند، آنان‏اند که بهترينِ آفريدگان‏اند.

پيامبر خداصلي الله عليه وآله:علي، بهترينِ آفريدگان است. .

پيامبر خداصلي الله عليه وآله - درباره کلام خداوند تعالي:«آنان بهترينِ آفريدگان‏اند» -:اي علي! تو و پيروانت [ بهترينِ آفريدگان] هستيد.

. تاريخ دمشق - به نقل از جابر بن عبد اللَّه -:کنار پيامبرصلي الله عليه وآله بوديم که علي بن ابي طالب‏عليه السلام آمد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«برادرم آمد». آن‏گاه رو به کعبه کرد و با دست بر آن زد و فرمود:«سوگند به آن که جانم در دست اوست، وي و پيروانش در روز رستاخيز، نجات‏يافتگان‏اند».

 آن‏گاه افزود:«او نخستين کس از شماست که به من ايمان آورد. او با وفاترينِ شما به پيمان الهي، استوارترينِ شما در [ عمل به] فرمان‏هاي الهي، دادگرترينِ شما در بين شهروندان، به تساوي تقسيم کننده‏ترينِ شما در پيشگاه خدا و در برخورداري از برتري بلندمرتبه‏ترينِ شماست.

 [ جابر گفت:] آيه «در حقيقت، کساني که گرويده‏اند و کارهاي شايسته کرده‏اند، آنان‏اند که بهترينِ آفريدگان‏اند»، نازل شد. پس از آن، ياران محمّدصلي الله عليه وآله، هنگامي که علي‏عليه السلام مي‏آمد، مي‏گفتند:بهترينِ آفريدگان آمد.

امام علي‏عليه السلام:پيامبر خدا در حالي که سرش روي سينه من بود، فرمود:«اي علي! آيا کلام خداوند متعال را شنيده‏اي که:"در حقيقت، کساني که گرويده‏اند و کارهاي شايسته کرده‏اند، آنان‏اند که بهترينِ آفريدگان‏اند"؟ تو و پيروانت هستيد و وعده‏گاه من و شما " حوض "  است. هنگامي که امّت‏ها براي حسابرسي حاضر شوند، شما با چهره درخشان، فرا خوانده خواهيد شد»..

. امام باقرعليه السلام:پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«اي علي! "در حقيقت، کساني که گرويده‏اند و کارهاي شايسته کرده‏اند، آنان‏اند که بهترينِ آفريدگان‏اند" تويي و پيروان تو. تو و پيروانت راضي و مورد رضايت، بر من وارد خواهيد شد»..

 ر. ک:ص 114 (بهترين کسي که پس از خود به جا مي‏گذارم).

 شواهد التنزيل:474 - 459:2.

 

·      دشمن کافران

«هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمْ ».

 اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه مي‏کنند.

امام علي‏عليه السلام:اين آيه که «اين دو [ گروه]، دشمنانِ يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه مي‏کنند»، درباره ما نازل شده است.

. صحيح البخاري - به نقل از ابي مجلَز، از قيس بن عباد، از امام علي‏عليه السلام -:من اوّلين کسي هستم که در روز قيامت در پيشگاه خداي مهربان براي اقامه دعوا برپا مي‏ايستم.

 [ قيس گفت:] درباره آنان اين آيه نازل شده است:«اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه مي‏کنند». آنان، کساني‏اند که در جنگ بدر، براي مبارزه پيش‏قدم شدند:علي‏عليه السلام، حمزه، عبيدة بن حارث و [ در برابر] شيبة بن ربيعه، عتبة بن ربيعه و وليد بن عتبه. .

صحيح البخاري - به نقل از قيس بن عباد -:از ابوذر شنيدم که سوگند مي‏خورد که آيه «اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان ستيزه مي‏کنند»، درباره کساني که در جنگ بدر براي مبارزه پيش‏قدم شدند، نازل شده است:حمزه، علي‏عليه السلام، عُبيدة بن حارث، عُتبه و شيبه (فرزندان ربيعه) و وليد بن عتبه.

 الدرّ المنثور - به نقل از ابن عبّاس -:هنگامي که علي‏عليه السلام، حمزه و عبيده در مقابل عتبه، شيبه و وليد براي مبارزه قدم پيش گذاشتند، گفتند:خود را معرّفي کنيد تا شما را بشناسيم. علي‏عليه السلام فرمود:«من علي‏ام و اين، حمزه و اين، عبيده».

 گفتند:همتايان با شخصيتي هستيد.

 علي‏عليه السلام فرمود:«شما را به خدا و پيامبر او فرا مي‏خوانم».

 عتبه گفت:براي مبارزه، پيش آي!

 علي‏عليه السلام با شيبه به نبرد پرداخت و زماني نگذشت که او را کشت و حمزه، با عتبه به نبرد پرداخت و او را کشت و عبيده، در برابر وليد به نبرد پرداخت؛ ولي کار بر وي دشوار شد. علي‏عليه السلام آمد و وليد را کشت و خداوند، آيه «اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند...» را نازل کرد. .

الدرّ المنثور - به نقل از لاحق بن حميد -:در جنگ بدر، آيه «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ کَفَرُواْ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ  اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه مي‏کنند و کساني که کفر ورزيدند، جامه‏هايي از آتش برايشان بريده شده است»، درباره عتبة بن ربيعه، شيبة بن ربيعه و وليد بن عتبه نازل شد و آيه:«إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ؛ خداوند، کساني را که ايمان آورده‏اند و کارهاي شايسته کرده‏اند، وارد بهشت مي‏کند...» تا «... وَ هُدُواْ إِلَي صِرَ طِ الْحَمِيدِ؛   و به سوي راه [ خداوند] ستوده، هدايت مي‏گردند»، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام، حمزه و عبيدة بن حارث، نازل شده است.

البداية والنهاية:علي‏عليه السلام در جنگ بدر، حضور داشت و در آن جنگ، از خود، قدرت فوق العاده‏اي نشان داد. در آن روز، وارد کارزار شد و پيروز و غالب شد و درباره وي و عمويش حمزه و پسر عمويش عبيدة بن حارث و دشمنان سه‏گانه‏شان عتبه، شيبه و وليد بن عتبه، سخن خداوند متعال:«اين دو [ گروه]، دشمنانِ يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه مي‏کنند...» (تا پايان آيه) نازل شد

 

·      راهنما

«إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ».

 [ اي پيامبر!] تو فقط هشدار دهنده‏اي و براي هر قومي، راهنمايي است.

تاريخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس -:هنگامي که آيه «[ اي پيامبر!] تو فقط هشدار دهنده‏اي و براي هر قومي، راهنمايي است» نازل شد، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«من هشدار دهنده‏ام و علي‏عليه السلام راهنماست. اي علي! هدايت يافتگان، به وسيله تو راهنمايي مي‏شوند».

پيامبر خدا - به امام حسن‏عليه السلام -:اي حسن ! خداوند مي‏فرمايد:«[ اي پيامبر ! ]تو فقط هشدار دهنده‏اي و براي هر قومي، راهنمايي است» من، هشدار دهنده‏ام و علي‏عليه السلام، راهنماست.

. امام علي‏عليه السلام - درباره همين آيه -:پيامبر خدا، هشدار دهنده است و من راهنمايم..

الأمالي - به نقل از عبّاد بن عبد اللَّه -:علي‏عليه السلام فرمود:«هيچ آيه‏اي از قرآن نازل نشده، جز آن که مي‏دانم کجا نازل شده است، درباره چه کسي نازل شده و درباره چه چيزي نازل شده است و آيا در دشت، نازل شده يا در کوه».

 گفته شد:درباره تو چه نازل شده است؟

 فرمود:«اگر از من نمي‏پرسيديد، به شما نمي‏گفتم. درباره من آيه " [ اي پيامبر !]، تو فقط هشدار دهنده‏اي و براي هر قومي، راهنمايي است " نازل شده است. پيامبر خدا، هشدار دهنده است و من، راهنمايم به آن چيزي که او آورده است».

تاريخ دمشق - به نقل از مجاهد، درباره همين آيه -:«راهنما»، علي بن ابي طالب‏عليه السلام است. [6] .

 ر. ک:ج 2، ص 217 (احاديث هدايت) .

 شواهد التنزيل:395 - 381:1.

 

·      ولي صدقه ‏دهنده در رکوع

«إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ‏و وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکُعون

 وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آورده‏اند؛ همان کساني که نماز بر پا مي‏دارند و در حال رکوع، زکات مي‏دهند.

المعجم الأوسط - به نقل از عمّار بن ياسر -:نيازمندي در حالي که علي بن ابي طالب‏عليه السلام در رکوع نماز مستحبّي بود، در کنار او ايستاد. علي‏عليه السلام، انگشتر خود را درآورد و به آن نيازمند داد. نيازمند، نزد پيامبر خدا آمد و وي را از جريان، آگاه ساخت. سپس اين آيه بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد:«إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ‏و وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَ کِعُونَ؛

  وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آورده‏اند؛ همان کساني که نماز برپا مي‏دارند و در حال رکوع، زکات مي‏دهند».

 پيامبر خدا، آيه را خواند و فرمود:«هر آن که من مولاي اويم، علي، مولاي اوست. پروردگارا! دوست بدار کسي را که با علي دوستي ورزد و دشمن دار کسي را که با علي دشمني ورزد .

. تفسير الطبري - به نقل از مجاهد، درباره سخن خداوند:«وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که...» -:[ اين آيه]، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شده است. او در حالي‏که در رکوع بود، صدقه داد. .

. مناقب آل أبي طالب:مسلمانانْ اتّفاق نظر دارند که اين آيه، درباره علي‏عليه السلام، هنگامي که در حال رکوعْ صدقه داد، نازل شده است. در اين باره، بين مفسّران، اختلاف‏نظر وجود ندارد و ثعلبي، ماوَردي، قُشَيري، قزويني، رازي، نيشابوري، فلکي، طوسي و طبري در تفسيرهايشان از سُدّي، مجاهد، حسن، اَعمَش، عُتبة بن ابي حکيم، غالب بن عبد اللَّه، قيس بن ربيع، عبايه ربعي، عبد اللَّه بن عبّاس و ابوذر غفاري آن را نقل کرده‏اند.

 [ اين مطلب را] ابن بَيِّعِ (حاکم نيشابوري) در کتاب معرفة علوم الحديث، به نقل از عبد اللَّه بن عبيد اللَّه بن عمر بن علي بن ابي طالب‏عليه السلام و واحدي در أسباب النزول، به نقل از کلبي از ابو صالح از ابن عبّاس، و سمعاني در فضائل الصحابة به نقل از حميد طويل از انس، و سليمان بن احمد در المعجم الأوسط به نقل از عمّار، و ابو بکر بيهقي در المصنَّف، و محمّد فتّال در التنوير و الروضة، به نقل از عبد اللَّه بن سلام، و ابوصالح، شعبي، مجاهد و زرارة بن اَعيَن به نقل از امام باقرعليه السلام، و نطنزي در الخصائص به نقل از ابن عبّاس، و در الإبانة، به نقل از فلکي از جابر انصاري، و [ همچنين] ناصح تميمي و ابن عبّاس و کلبي در گزارش‏هاي گوناگون با تعبيرهاي مختلف و معاني همگون آورده‏اند.

 ر. ک:ج 2، ص 187 (احاديث ولايت) .

 

·      آن که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد

 

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَئوُ‏فم بالْعِبَادِ ».

 و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است .

. امام زين العابدين‏عليه السلام - درباره همين آيه شريف -:[ اين] آيه، درباره علي‏عليه السلام هنگامي که وي شب در جاي پيامبرصلي الله عليه وآله خوابيد، نازل شده است.

 امام باقرعليه السلام:امّا سخن خداوند متعال:«و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است»، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام، هنگامي که با خوابيدن در جاي پيامبر خدا در شبي که کافران قريش درپي او بودند، جان خويش را براي خدا و پيامبر او بخشيد، نازل شده است.

تاريخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس -:علي‏عليه السلام در شبي که پيامبر خدا از دسترس مشرکانْ خارج شد، در جاي وي خوابيد تا خروج او را براي قريشيان، سرپوشيده دارد و درباره وي، آيه «و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است» نازل شد.

اُسد الغابة - به نقل از ثعلبي -:خداوند عزوجل درباره علي‏عليه السلام هنگامي که پيامبر خدا به سوي مدينه مي‏رفت، اين آيه را نازل کرد:«و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد».

الأمالي - به نقل از ابو زيد سعيد بن اوس -:هرگاه ابوعمرو بن علا آيه «و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است» را مي‏خواند، مي‏گفت:خداوند، علي‏عليه السلام را گرامي داشت. اين آيه درباره وي نازل شده است. .

. مناقب آل أبي طالب:ثعلبي در التفسير، ابن عقب در الملحمة، ابو السعادات در الفضائل العشرة، غزّالي در الإحياء و همچنين در کيمياي سعادت، در نقل‏هايشان از ابويقظان و گروهي از شيعيان و يا کساني که منسوب به شيعه‏اند، از قبيل:ابن بابويه، ابن شاذان، کليني، طوسي، ابن عقده، برقي، ابن فيّاض، عبدلي، صفواني و ثقفي، به اسناد خود از ابن عبّاس و ابو رافع و هند بن ابي هاله آورده‏اند که پيامبر خدا فرمود:«خداوند بر جبرئيل و ميکائيل، وحي کرد:"من بين شما دو تن، برادري قرار دادم و عمر يکي از شما را طولاني‏تر از ديگري کردم. کدام‏يک از شما برادرِ خود را بر خويش مقدّم مي‏داريد؟".

 هر دو مرگ را ناگوار شمردند. خداوند به آن دو وحي کرد:«چرا شما همچون وليّ من، علي بن ابي طالب نيستيد؟ بين او و محمّد، فرستاده خويش، برادري قرار دادم. آن‏گاه او را در زنده بودن، بر خويش مقدّم داشت و بر جاي وي بيدار ماند تا او را با خونش حفاظت کند. هر دو بر زمين فرود آييد و او را از دشمنانش محفوظ داريد.

 جبرئيل فرود آمد و بالاي سرِ آن حضرت نشست و ميکائيل، پايين پاي او و جبرئيل مي‏گفت:آفرين، آفرين! چه کسي مانند توست، اي پسر ابو طالب؟ خداوند به وي بر فرشتگانش مباهات مي‏کند. پس خداوند، اين آيه را نازل کرد:"و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا مي‏فروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است"»..

. تفسير الفخر الرازي - در تفسير همين آيه شريف -:[ اين آيه] درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شده است، هنگامي که در جاي پيامبرصلي الله عليه وآله در شب خارج شدن آن حضرت به سوي غار، خوابيد.

 و روايت شده است هنگامي که علي‏عليه السلام در جاي پيامبرصلي الله عليه وآله خوابيد، جبرئيل‏عليه السلام بالاي سرِ او و ميکائيل‏عليه السلام، پايين پاي او ايستادند و جبرئيل، ندا در مي‏داد:«آفرين، آفرين! چه کسي مانند توست، اي پسر ابو طالب؟ خداوند به تو بر فرشتگانش مباهات مي‏کند» و [ اين] آيه، نازل شد. .

 ر. ک:ج 1، ص 141 (ايثار شگفت در شب هجرت) .

 ج 9، ص 205 (کمال از خود گذشتگي).

 ج 11، ص 407 (ساختن احاديثي در مذمّت وي).

 

·      آن که دارايي‏اش را شب و روز، نهان و آشکارا انفاق مي‏کند

 

«الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ».

 کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق مي‏کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براي آنان خواهد بود؛ و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي‏شوند.

المعجم الکبير - به نقل از ابن عبّاس، درباره سخن خداوند عزوجل:«کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق مي‏کنند» -:[ اين آيه ]درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شده است. نزد وي، چهار درهم بود. در شب، يک درهم و در روز، يک درهم، در نهان، يک درهم و در آشکار، درهم ديگري بخشيد.

تفسير العياشي - به نقل از ابو اسحاق -:علي بن ابي طالب‏عليه السلام، تنها چهار درهم، و نه بيشتر، داشت. درهمي در شب و درهمي در روز، درهمي در نهان و درهمي در آشکار، صدقه داد. اين خبر به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد. فرمود:«اي علي ! چه چيزي تو را بر اين کار وا داشت؟». علي‏عليه السلام گفت:دستيابي به وعده خداوند.

 پس خداوند، آيه:«کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق مي‏کنند» را فرو فرستاد.

تفسير الفخر الرازي - در تفسير همين آيه -:درباره شأن نزول آن، چند وجه آمده است:

 اوّل:هنگامي که سخن خداوند:«لِلْفُقَرَآءِ الَّذِينَ أُحْصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ [ اين صدقات] براي آن [ دسته از] نيازمنداني است که در راه خدا فرو مانده‏اند»، نازل شد، عبد الرحمان بن عوف، چند دينار براي اصحاب صُفّه فرستاد و علي‏عليه السلام، شبانگاهان يک بارِ شتر خرما فرستاد، و دوست داشتني‏ترين صدقه‏ها در نزد خداوند، صدقه وي بود و خداوند، اين آيه را فرو فرستاد. پس صدقه شبانگاهان، کامل‏تر است.

 دوم:ابن عبّاس گفت که علي‏عليه السلام، بيش از چهار درهم نداشت. درهمي در شب و درهمي در روز، درهمي در نهان و درهمي آشکارا صدقه داد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«چه چيزي تو را بر اين کار وا داشت؟». گفت:تا آن که سزاوار آنچه که پروردگارم وعده داده، باشم. فرمود:«سزاوار آني» و خداوند، اين آيه را فرو فرستاد. .

. مناقب آل أبي طالب:ابن عبّاس، سدّي، مجاهد، کلبي، ابو صالح، واحدي، طوسي، ثَعلَبي، طبرسي، ماوردي، قشيري، ثُمالي، نقّاش، فتّال، عبيد اللَّه بن حسين و علي بن حرب طايي در تفسيرهايشان آورده‏اند که:نزد علي بن ابي طالب‏عليه السلام، چهار درهم نقره وجود داشت، يکي را در شب، ديگري را در روز، يکي را در نهان و ديگري را آشکارا صدقه داد. آيه:«کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق مي‏کنند ...» نازل شد که هر درهم را مال شمرد و بشارت قبولي به وي داد.

 ر. ک:ج 9، ص 221 (بخشندگي).

 شواهد التنزيل:149 - 140:1 .

 

·      آواز دهنده ميان بهشتيان و جهنميان است

 

«وَنَادَي أَصْحَبُ الْجَنَّةِ أَصْحَبَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُم بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّلِمِينَ ».

 و بهشتيان، دوزخيان را آواز مي‏دهند که:«آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، درست يافتيم. آيا شما [ نيز] آنچه را پروردگارتان وعده کرده بود، راست و درست يافتيد؟». مي‏گويند:«آري». پس آواز دهنده‏اي ميان آنان آواز در مي‏دهد که:«لعنت خدا بر ستمکاران باد!».

 امام علي‏عليه السلام:«پس آواز دهنده‏اي ميان آنان آواز در مي‏دهد که:لعنت خدا بر ستمکاران باد !». من آن آواز دهنده‏ام. .

امام علي‏عليه السلام:من آواز دهنده بر اَعرافم.

امام علي‏عليه السلام:من آواز دهنده در دنيا و آخرتم. خداوند عزوجل فرمود:«پس آواز دهنده‏اي ميان آنان آواز در مي‏دهد که:لعنت خدا بر ستمکاران باد!». من آن آواز دهنده‏ام. و فرمود:«وَأَذَنٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِي  [ اين آيات ،] اِعلامي است از جانب خدا و پيامبرش». من آن اعلام کننده‏ام.

. الکافي - به نقل از احمد بن عمر حلّال -:از ابوالحسن (امام کاظم يا امام رضاعليهما السلام) درباره گفته خداوند متعال پرسيدم که:«پس آواز دهنده‏اي ميان آنان آواز در مي‏دهد که:لعنت خدا بر ستمکاران باد!». فرمود:«آواز دهنده، امير مؤمنان است». .

 

·      ولايتش کامل کننده دين است

 

«الْيَوْمَ يَئس الَّذِينَ کَفَرُواْ مِن دِينِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلَمَ دِينًا».

 امروز، کساني که کافر شده‏اند، از [ کارشکني در] دين شما نوميد گرديده‏اند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد. امروز، دين شما را برايتان کامل، و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براي شما [ به عنوان] آيين برگزيدم.

 «يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ‏و وَاللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْکَفِرِينَ ».

 اي پيامبر ! آنچه را از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن که اگر نکني، پيامش را نرسانده‏اي؛ و خدا تو را از [ گزند] مردم، نگاه مي‏دارد. آري! خدا گروه کافران را هدايت نمي‏کند.

 تاريخ بغداد - به نقل از ابو هريره -:هر کس روز هجدهم ذي حجّه را روزه بگيرد، براي وي روزه شصت ماه نوشته مي‏شود و آن، روز غدير خم است که پيامبرصلي الله عليه وآله، دست علي بن ابي طالب‏عليه السلام را گرفت و فرمود:«آيا من وليّ مؤمنان نيستم؟».

 گفتند:چرا، اي پيامبر خدا !

 فرمود:«هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست».

 عمر بن خطاب گفت:بَهْ، بَهْ به تو، اي پسر ابو طالب! مولاي من و همه مسلمانان شدي.

 پس خداوند، آيه «امروز دين شما را برايتان کامل و...» را فرو فرستاد..

النور المشتعل - به نقل از ابو سعيد خُدري -:پيامبرصلي الله عليه وآله، مردم را در غدير خم به علي‏عليه السلام فرا خواند و دستور داد هرآنچه از تيغ‏ها در زيردرخت بود، بکَنند، و اين کار، در روز پنج‏شنبه بود. علي‏عليه السلام را فرا خوانْد و بازوانش را گرفت و بلند کرد، به‏گونه‏اي که مردم، سفيدي زير بغل‏هاي پيامبر خدا را ديدند. آن‏گاه از آن‏جا پراکنده نشدند تا آن که آيه «امروز، دين شما را برايتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براي شما [ به عنوان] آيين برگزيدم»، نازل شد.

 سپس پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«اللَّه اکبر بر کامل شدن دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به پيامبري من و به ولايت علي بن ابي طالب‏عليه السلام پس از من!». آن گاه فرمود:«هر آن که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست. پروردگارا ! دوستدار او را دوست بدار و دشمنِ او را دشمن باش. ياري دهنده او را ياري کن و خوار کننده او را خوار بدار».

 3150. تاريخ دمشق - به نقل از ابو سعيد خُدري -:آيه «[ اي پيامبر !] آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن»، در روز غدير خم، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام بر پيامبر خدا فرو فرستاده شد.

 ر. ک:ج 2، ص 237 (حديث غدير) .

·      مهر او از سوي خداي رحمان است

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ».

 کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به‏زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد.

. الدرّ المنثور - به نقل از براء -:پيامبر خدا به علي‏عليه السلام فرمود:«بگو:پروردگارا ! براي من در نزد خويش، پيماني قرار ده، و براي من در پيش خود، محبّتي قرار ده، و براي من در دل مؤمنان، محبّتي قرار ده».

 پس خداوند، آيه «کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد» را فرو فرستاد.

 [ براء گفت:] اين آيه، درباره علي‏عليه السلام نازل شده است.

امام باقرعليه السلام:پيامبر خدا فرمود:«اي علي! مي‏خواهي آموزشت بدهم؟ بگو:پروردگارا ! در نزد خويش برايم پيماني قرار ده و در پيش خود برايم محبّتي قرار ده».

 پس اين آيه فرو فرستاده شد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به‏زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد».

امام صادق‏عليه السلام - درباره اين آيه -:سبب فرو فرستادن اين آيه اين بود که اميرمؤمنان، نزد پيامبر خدا نشسته بود. پيامبرصلي الله عليه وآله به وي فرمود:« اي علي ! بگو:پروردگارا ! در دل مؤمنان براي من محبّتي قرار بده». پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد»..

. امام صادق‏عليه السلام:پيامبر خدا در پايان نمازش با صداي بلند به‏گونه‏اي که مردم مي‏شنيدند، براي امير مؤمنان دعا کرد و فرمود:«پروردگارا ! براي علي‏عليه السلام در دل مؤمنان محبّتي و در دل منافقان، هيبت و عظمتي قرار ده». پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد».

. امام صادق‏عليه السلام - درباره سخن خداوند متعال:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به‏زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد» -:محبّتي که خداوند فرموده، ولايت امير مؤمنان است. .

المعجم الأوسط - به نقل از ابن عبّاس -:آيه «کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد»، درباره علي‏عليه السلام نازل شده است و منظور، محبّت در دل مؤمنان است. .

امام علي‏عليه السلام:مردي مرا ديد و گفت:اي ابوالحسن ! سوگند به خدا که براي خدا تو را دوست مي‏دارم. نزد پيامبر خدا برگشتم و از سخن آن مرد، وي را آگاه کردم. پيامبر خدا فرمود:«اي علي! شايد کار خيري براي او انجام داده‏اي؟».

 گفتم:سوگند به خدا، کار خيري براي او انجام نداده‏ام.

 پيامبر خدا فرمود:«سپاس، خدايي را که دل مؤمنان را به‏گونه‏اي قرار داده که به تو دوستي مي‏ورزند».

 پس اين کلام الهي نازل شد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به‏زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها] قرار مي‏دهد» .

. تذکرة الخواص - به نقل از ابن عبّاس، درباره آيه:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، به‏زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دل‏ها ]قرار مي‏دهد» -:اين محبّت را خداوند براي علي بن ابي طالب‏عليه السلام در دل مؤمنان قرار داده است.

 ر. ک:جلد يازدهم:بخش چهاردهم:مهرورزي به امام علي .

 بحار الأنوار:436 - 183:35 .

 شواهد التنزيل:477 - 464:1 .

نيرنگ‏هاي دشمنان امام علي براي خاموش کردن نور او

 

1.      جلوگيري از يادکردِ فضايل او

2.      ساختن احاديثي در مذمّت وي

3.      گسترش دشنامگويي به او

4.      شکنجه کردن دوستداران او و آواره ساختن و کشتن آنان

5.      انگيزه سياسي در پس نيرنگ‏هاي دشمنان وي

 

 

 

1-   جلوگيري از يادکردِ فضايل او

 

·       فرمان عمومي براي ممنوعيّت نقل فضايل او

·       ممنوعيّت روايت کردن از وي

·       ممنوعيّت ياد کردن از او به نيکي

·       ممنوعيّت نامگذاري به نام وي

فرمان عمومي براي ممنوعيّت نقل فضايل او

شرح نهج البلاغة - به نقل از علي بن محمّد مدائني -:پس از عام الجماعه (سال گردهمايي)، معاويه نوشته‏اي يک‏سان را به همه کارگزارانش نوشت:«تعهّد [ حکومت] از کسي که چيزي از فضايل ابو تراب و خاندانش را نقل کند، برداشته است» .

 پس، خطيبان در هر آبادي و بر روي هر منبر، علي‏عليه السلام را نفرين مي‏کردند، از او بيزاري مي‏جستند و درباره او و خاندانش بد مي‏گفتند..

. الاحتجاج:جارچي معاويه جار زد که:«تعهّد [ حکومت] از کسي که حديثي از فضايل علي و خاندانش نقل کند، برداشته است» و کوفيان، به خاطر فراواني شيعيان در کوفه، گرفتارترينِ مردم بودند. .

. مناقب آل أبي طالب:معاويه جار زد که:«تعهّد [ حکومت] از کسي که حديثي از فضايل علي را نقل کند، برداشته است»، به گونه‏اي که عبد اللَّه بن شدّادِ ليثي گفت:دوست داشتم مرا رها مي‏کردند که يک روز تا شب، فضايل علي بن ابي طالب‏عليه السلام را نقل کنم و آن گاه، گردنم زده مي‏شد .

 شرايط، چنان بود که محدّثي در موضوع «فقه»، حديث نقل مي‏کرد، يا حديثي درباره «مبارزات [ علي‏عليه السلام]» مي‏آورد و مي‏گفت:«مردي از قريش گفت» [ و جرئت نمي‏کرد نام علي‏عليه السلام را بياورد]. عبد الرحمان بن ابي ليلي [، هنگامي که حديثي را از زبان علي‏عليه السلام نقل مي‏کرد،] مي‏گفت:«يکي از ياران پيامبر خدا برايم نقل کرد». و حسن بصري مي‏گفت:«ابو زينب گفت» .

 از ابن جُبَير، درباره حامل لِواء (پرچم)،  پرسيده شد. وي گفت:گويا تو آسوده خاطري!

. أنساب الأشراف - به نقل از عبد اللَّه بن فائد و سُحَيم بن حفص -:معاويه به مغيرة بن شعبه نوشت:بدگويي به علي و تحقير وي را آشکار کن».

. تاريخ الطبري - به نقل از مُغَيرة بن شُعبه، خطاب به صَعصَعه -:بر حذر باش از اين که خبر عيبجويي تو از عثمان در نزد کسي به من برسد و يا آن که چيزي از فضل علي را آشکارا بگويي و خبرش به من برسد! تو چيزي از فضل علي را نمي‏داني که من آن را ندانسته باشم؛ بلکه من به آنها آگاه‏ترم؛ ليکن اين سلطان (معاويه)، قدرت پيدا کرده و از ما خواسته است که عيب‏هاي علي را پيش مردم، آشکار کنيم. ما بسياري از آنچه را که وي ما را بدان فرمان داده، رها مي‏کنيم. و تنها چيزي را ذکر مي‏کنيم که گريزي از آن نداريم و شرّ اينان را با تقيّه از جانمان دور مي‏سازيم .

 اگر مي‏خواهي فضايل علي را ياد کني، آنها را نزد خود و يارانت و به طور پنهاني در خانه‏هايتان نقل کن؛ امّا نقل آنها به طور آشکارا و آن هم در مسجد، چيزي است که خليفه آن را از ما نمي‏پذيرد و عذر ما را درباره آن، نمي‏پذيرد.

. أنساب الأشراف - به نقل از نضر بن اسحاق هُذَلي -:حَجّاج از حسن [ بصري] درباره علي‏عليه السلام پرسيد. حسن، فضايل علي‏عليه السلام را ذکر کرد. حَجّاج گفت:ديگر هرگز در مسجد ما حديث نکن .

 حسن، خارج شد و متواري گشت.

. المستدرک علي الصحيحين - به نقل از مالک بن دينار -:از سعيد بن جبير پرسيدم که:«اي ابو عبد اللَّه! چه کسي بر دوش‏گيرنده پرچم پيامبر خدا بود؟». وي نگاهي به من افکند و گفت:گويا تو آسوده خاطري!

 خشمگين شدم و به قاريان همگونش شکايت بردم و گفتم:«آيا از کار سعيد، شگفت‏زده نمي‏شويد؟ از وي پرسيدم:چه کسي بر دوش‏گيرنده پرچم پيامبر خدا بود. به من نگاه کرد وگفت:گويا تو آسوده خاطري!» .

 گفتند:تو در حالي از او پرسيده‏اي که وي از حَجّاج مي‏ترسيده است. وي در خانه خدا پناه گرفته است. برو و هم‏اکنون از او بپرس .

 [ نزدش رفتم و دوباره از او] پرسيدم .

 گفت:بر دوش‏گيرنده پرچم پيامبر خدا، علي‏عليه السلام بود.

 

ممنوعيّت روايت کردن از وي

 

. تهذيب الکمال - به نقل از يونس بن عبيد -:از حسن [ بصري] پرسيدم و گفتم:اي ابو سعيد! تو مي‏گويي:«پيامبر خدا گفت»، در حالي که تو پيامبر خدا را نديده‏اي؟

 گفت:اي برادرزاده! درباره چيزي پرسيدي که پيش از تو هيچ کس از من نپرسيده بود. اگر چنين منزلتي نزد من نمي‏داشتي، به تو نمي‏گفتم. من در روزگاري هستم که مي‏بيني - و آن زمان، روزگار حَجّاج بود -. هر جا از من شنيدي که مي‏گويم:«پيامبر خدا گفت»، آن مطلب، روايتِ علي بن ابي طالب‏عليه السلام از پيامبر خداست؛

ولي [ چه کنم که ]در روزگاري هستم که نمي‏توانم از علي‏عليه السلام نام ببرم!  .

. الإرشاد:در خصوص دفن فضايل امير مؤمنان‏عليه السلام و ايجاد مانع براي نشر آنها توسّط علما، کار به جايي کشيد که در آن براي هيچ خردمندي شبهه‏اي نمي‏ماند، به گونه‏اي که اگر کسي مي‏خواست روايتي از امير مؤمنان‏عليه السلام روايت کند، نمي‏توانست نام و نسب آن حضرت را به روايت، ضميمه کند و مجبور شد که بگويد:«يکي از اصحاب پيامبر خدا به من حديث کرد»، يا بگويد:«مردي از قريش نقل کرد». و بعضي هم مي‏گفتند:ابو زينب، حديث کرد.

ممنوعيّت ياد کردن از او به نيکي

. الاحتجاج:معاويه به ابن عبّاس گفت:ما به همه جا نامه نوشته‏ايم و از ذکر فضايل علي و خانواده‏اش منع کرده‏ايم. تو هم زبانت را نگه دار .

 ابن عبّاس گفت:اي معاويه! آيا ما را از خواندن قرآن، نهي مي‏کني؟

 گفت:نه .

 ابن عبّاس گفت:آيا ما را از تفسير کردن قرآن، نهي مي‏کني؟

 گفت:آري .

 ابن عبّاس گفت:پس، قرآن را بخوانيم و از مقصود خداوند در قرآن نپرسيم! آن گاه گفت:کدام‏يک بر ما واجب است:خواندن قرآن، يا عمل کردن به آن؟

 معاويه گفت:عمل کردن به آن .

 ابن عبّاس گفت:چگونه به قرآن عمل کنيم، در حالي که نمي‏دانيم منظور خداوند چيست؟

 [ معاويه] گفت:از کسي بپرس که آن را به غير آنچه تو و خاندانت تفسير مي‏کنيد، تفسير مي‏کند .

 ابن عبّاس گفت:خداوند، قرآن را بر خاندان من نازل کرده است. از آل ابو سفيان درباره آن بپرسم؟! اي معاويه! آيا ما را از اين که خداوند را با حلال و حرام قرآن پرستش کنيم، باز مي‏داري؟ اگر امّت اسلامي درباره آن نپرسند تا بدانند، هلاک خواهند شد و اختلاف خواهند کرد .

 معاويه گفت:قرآن را بخوانيد و تفسير کنيد؛ ولي از آنچه خداوند درباره شما نازل کرده است، چيزي نقل نکنيد و جز آن را نقل کنيد .

 ابن عبّاس گفت:خداوند در قرآن مي‏فرمايد:«يُرِيدُونَ أَن يُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَيَأْبَي اللَّهُ إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ‏و وَلَوْ کَرِهَ الْکَفِرُونَ؛   مي‏خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش کنند؛ ولي خداوند نمي‏گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نيايد».

. الإرشاد - در بيان مظلوميّت امير مؤمنان -:زمامدارانِ ستمکار، کساني را که از آن حضرت به نيکي ياد مي‏کردند، به زير شلّاق مي‏گرفتند و حتّي به خاطر آن، گردنشان را مي‏زدند و مردم را به اعلام بيزاري از وي وا مي‏داشتند .

 رسم بر آن شده بود که به هيچ شکل از علي‏عليه السلام به خوبي ياد نشود، چه رسد به اين که از فضايل (برتري‏ها) او ياد شود، يا مناقب (بزرگواري‏هاي) او گزارش گردد و يا درباره حقّانيت او استدلالي صورت گيرد.  .

. الأغاني - به نقل از ابن شهاب بن عبد اللَّه -:خالد بن عبد اللَّه قَسري (يکي از زمامداران بني اميّه) به من گفت:برايم سيره بنويس. به وي گفتم:گاهي از سيره علي بن ابي طالب - که درود خدا بر وي باد - به چشمم مي‏خورد و آن را ياد مي‏کنم .

 گفت:نه. مگر آن که او را در قعر جهنّم ببيني (نشان دهي)..

ممنوعيّت نامگذاري به نام وي

. الکامل - به نقل از ابو عبّاس -:درباره علي بن ابي طالب - که رحمت خدا بر او باد - روايت شده است که وي در هنگام نماز ظهر، عبد اللَّه بن عبّاس را نديد. به ياران خود گفت:«چرا ابن عبّاس نيامده است؟».

 گفتند:بچّه‏ دار شده است .

 هنگامي که علي‏ عليه السلام نماز را خواند، فرمود:نزد ابن عبّاس برويم. آن گاه، نزد وي رفت و به وي تبريک گفت و فرمود:«خداوندِ بخشاينده را شکر مي‏گزارم. خداوند در آنچه به تو داده است، براي تو برکت قرار دهد. نامش را چه گذاشته‏اي؟».

 ابن عبّاس گفت:آيا رواست که من، قبل از شما وي را نامگذاري کنم؟

 ابن عبّاس، بچه را خواست و نزد علي‏ عليه السلام آورد. علي ‏عليه السلام بچه را گرفت و کام وي را برداشت و برايش دعا کرد. سپس او را به ابن عبّاس برگرداند و فرمود:«آن را بگير، اي پدر پادشاهان! او را علي ناميدم و کنيه‏اش را ابو الحسن قرار دادم» .

 هنگامي که معاويه به قدرت رسيد، به ابن عبّاس گفت:حقّ گذاشتن [ نام و کنيه علي را [ بر فرزندانتان] نداريد. من اين [ فرزندت] را «ابو محمّد» کنيه دادم .

 و عادت بر همين جاري گشت .

لسان الميزان:علي بن جهم بن بدر بن محمّد بن مسعود بن اسد بن ادينه ساجي (شاعر روزگار متوکّل)، مشهور به بدگويي بود و از علي‏عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام بسيار عيبجويي مي‏کرد .

 گفته‏اند: وي پدرش را به خاطر آن که او را علي ناميده بود، لعن مي‏کرد. .

 

2- ساختن احاديثي در مذمّت وي

 

شرح نهج البلاغة:استادمان، ابو جعفر اِسکافي - که خدا رحمتش کند - از دوستداران علي‏عليه السلام بود و در برتر دانستن وي پافشاري مي‏کرد. گر چه باور به برتري داشتن علي‏عليه السلام، در بين همه همکيشان بغداديِ ما (اهل سنّتْ) شايع بود؛ ولي ابو جعفر در اين باور، تندترينِ آنان از نظر سخن و بااخلاص‏ترين آنان از نظر اعتقاد بود.  ابو جعفر آورده است که:معاويه گروهي از صحابه و گروهي از تابعين را به نقل اخبار ناشايست درباره علي‏عليه السلام گمارد تا موجب طعن علي‏عليه السلام و بيزاري جستن از وي را گردد. نيز براي آنان دست‏مزدي قرار داد که موجب تشويق آنان در اين کار مي‏گشت .

 آنان، آنچه را موجب خشنودي معاويه مي‏گشت، ساختند، از جمله آنان [ از صحابه]:ابو هُرَيره، عمرو بن عاص، مغيرة بن شعبه؛ و از تابعين، عروة بن زبير بودند .

 زُهْري گزارش کرده است که عروة بن زبير براي وي نقل کرد که:عايشه به من گفت:«من پيش پيامبر خدا بودم که عبّاس و علي آمدند. پيامبرصلي الله عليه وآله گفت:اي عايشه! اين دو بر غير ملّت من - و يا گفت:بر غير دين من - خواهند مُرد ...» .

 امّا عمرو بن عاص نيز روايتي دارد که بخاري و مسلم، آن را به طور مُسنَد و متّصلِ به وي آورده‏اند که گفت:از پيامبر خدا شنيدم که مي‏گفت:«خاندان ابو طالب، اولياي من نيستند. وليّ من، تنها خدا و مؤمنان صالح‏اند» .

 همچنين، از ابو هريره، روايتي نقل شده که معنايش اين است که علي‏عليه السلام در زمان حيات پيامبر خدا از دختر ابو جهل، خواستگاري کرده است .

 اين کار علي، پيامبر را خشمگين ساخت، تا آن جا که به منبر رفت و گفت:«نه به خدا! هرگز! دختر وليّ خدا و دختر دشمن خدا (ابو جهل) در يک جا (خانه) جمع نخواهند شد. فاطمه، پاره تن من است. آنچه او را آزار دهد، مرا نيز آزار مي‏دهد .

 اگر علي دختر ابو جهل را مي‏خواهد، بايد نخست از دختر من جدا شود و سپس هر چه مي‏خواهد، انجام دهد» و يا سخني نزديک به اين مضمون .

 اين حديث از طريق کرابيسي، مشهور است ... .

 اعمش، روايت کرده است که:ابو هريره، وقتي که در عام الجماعه (سال گردهمايي) همراه معاويه به عراق آمد، به مسجد کوفه در آمد و هنگامي که فراوانيِ استقبال کنندگان را ديد، روي دو زانوي خود نشست و آن گاه، چند بار روي طاسيِ سرش زد و گفت:اي مردم عراق! آيا مي‏پنداريد که من بر خداوند و بر پيامبر او دروغ مي‏بندم و خودم را در دوزخ مي‏سوزانم؟ به خدا سوگند، از پيامبر خدا شنيدم که مي‏گفت:«هر پيامبري حرمي دارد و حرم من در مدينه، بين کوه عير  و کوه ثور  است. هر کس در آن جا بدعتي بگذارد، بر او نفرين خدا و فرشتگان و همه مردم باد! و من گواهي مي‏دهم که علي در آن جا بدعتي ايجاد کرد» .

 هنگامي که سخن وي به گوش معاويه رسيد، به وي جايزه داد، احترامش کرد و زمامداري مدينه را به وي داد ... .

 ابو جعفر گفته است:از نظر اساتيد ما، ابو هريره مورد ايراد است و روايتش رضايت‏بخش نيست. عمر، او را با تازيانه زد و گفت:روايت بسيار کردي؛ مي‏سزد که بر پيامبر خدا دروغ بسته باشي!

 سُفيان ثَوري، از منصور، از ابراهيم تَيمي آورده است که:علما از روايت ابو هريره، جز آنچه مربوط به بهشت و جهنّم بوده، چيزي ديگري را قبول نمي‏کرده‏اند .

 ابو اُسامه، از اعمش آورده است که:ابراهيم، درستْ‏روايت بود. هر گاه روايتي مي‏شنيدم، پيش وي مي‏آمدم و آن را بر وي عرضه مي‏کردم .

 روزي، پيش وي آمدم و احاديثي از حديث‏هاي ابو صالح را که از ابو هريره نقل کرده بود، مطرح کردم. گفت:ابو هريره را رها کن. علما بسياري، حديث‏هاي وي را رها مي‏کرده‏اند .

 از علي‏عليه السلام روايت شده است که فرمود:دروغْبندترينِ مردم - و يا گفت:دروغگوترينِ موجودات زنده - بر پيامبر خدا، ابو هُرَيره دَوسي بود .

 ابو يوسف گفته است:به ابو حنيفه گفتم:حديثي از پيامبر خدا به دست ما مي‏رسد که با قياسِ ما مخالف است. با آن، چه کار کنيم ؟

 گفت:هر گاه حديث از طريق افراد موثّق براي ما روايت شود، به آن عمل مي‏کنيم و نظر خود را رها مي‏نماييم .

 گفتم:نظر تو درباره روايت ابو بکر و عمر چيست؟

 گفت:به روايت آن دو عمل کن .

 گفتم:روايت علي‏عليه السلام و عثمان، چه طور؟

 گفت:آن دو نيز همچنين .

 وقتي ديد صحابه را يکي‏يکي مي‏شمارم، گفت:صحابه، همه عادل هستند، جز چند نفر. سپس از جمله آن چند نفر، ابو هريره و انس بن مالک را نام برد .

 سفيان ثوري، از عبد الرحمان بن قاسم، از عمر بن عبد الغفّار روايت کرده است که:وقتي ابو هريره به همراه معاويه به کوفه آمد، شب‏ها در باب کِنده مي‏نشست و مردم، اطراف وي مي‏نشستند .

 روزي، جواني آمد و نشست و گفت:اي ابو هريره! تو را به خدا سوگند، آيا از پيامبر خدا شنيدي که به علي‏عليه السلام مي‏گفت:«خداوندا! هر که او را دوست مي‏دارد، دوستش بدار؛ و هر که او را دشمن مي‏دارد، دشمنش بدار» .

 [ ابو هريره] گفت:آري .

 جوان گفت:من خدا را گواه مي‏گيرم که دشمن او را دوست گرفتي و با دوست او دشمن بودي. و آن گاه برخاست و رفت .

 گزارشگران، گزارش کرده‏اند که:ابو هريره در کوچه‏ها با بچه‏ها غذا مي‏خورد و با آنان بازي مي‏کرد .

 زماني که فرماندار مدينه بود، سخنراني مي‏کرد و مي‏گفت:«سپاس خدايي را که دين را موجب قوام و ابو هريره را امام قرار داد» و مردم به اين حرف وي مي‏خنديدند .

 او در زمان فرمانداري‏اش بر مدينه، در بازار، راه مي‏رفت و هنگامي که کسي را جلوتر از خود مي‏ديد، پايش را به زمين مي‏کوبيد و مي‏گفت:«راه باز کنيد، راه باز کنيد، امير آمد» و منظورش خودش بود .  پيشگويي امام درباره دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي

·       فرمان به دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي

·       دشنامگويي به وي بر منبرها

·       سخنراني امام، وقتي خبر دشنامگويي به خويش را شنيد

 

 

پيشگويي امام درباره دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي

 

. امام علي عليه السلام - در توصيف معاويه -:آگاه باشيد که پس از من، مردي دهان‏گشاده و شکم‏گنده بر شما چيره خواهد گشت؛ هر چه بيابد، مي‏خورد و هر چه نيابد، مي‏خواهد. او را بکشيد و [ البته ]هرگز او را نخواهيد کشت!

 بدانيد که او شما را به دشنام گفتن به من و بيزاري جستن از من، فرمان خواهد داد. امّا دشنام گفتن:مرا دشنام بگوييد، که براي من موجب تزکيه و براي شما نجات خواهد بود. و امّا بيزاري جستن:از من بيزاري مجوييد، که من بر فطرت به دنيا آمدم و به ايمان و هجرت، [ بر همه شما] سبقت جستم .

. امام علي عليه السلام:شما پس از من، به دشنام گفتن به من واداشته خواهيد شد. [ در اين صورت، ]مرا دشنام بگوييد؛ ولي اگر به بيزاري جستن از من وا داشته شديد، از من بيزاري مجوييد، که من مسلمانم .

 هر کس که به بيزاري جستن از من وا داشته شد، [ از بيزاري جستن از من خودداري کند و ]گردنش را براي کشته شدنْ آماده نمايد، که اگر از من بيزاري بجويد، نه دنيا خواهد داشت و نه آخرت. .

امام علي عليه السلام:«شما به دشنام گفتن به من وا داشته خواهيد شد. [ در اين صورت، ]مرا دشنام بگوييد؛ ولي اگر به بيزاري جستن از من وا داشته شديد، از من بيزاري مجوييد، که من مسلمانم. [ در چنين موقعيتي، ] هر کدام از شما بايد گردنش را آماده کند؛ چرا که ...، بعد از اسلام، نه دنيايي براي او هست، نه آخرتي» .

 آن گاه، اين آيه را خواند:«إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ‏و مُطْمَل-ِنّ‏م بِالْإِيمَنِ؛   مگر کسي که مجبور شده؛ ولي قلبش با ايمان، اطمينان يافته است» .

. خصائص الأئمّة - به نقل از ميثم تمّار -:روزي، امير مؤمنانْ مرا فرا خواند

 و به من گفت:«اي ميثم! آن گاه که آن [ به ناحقْ] منسوب شده به بني اميّه، عبيد اللَّه بن زياد، تو را به بيزاري جُستن از من فرا بخواند، چگونه خواهي‏بود؟».

 گفتم:سوگند به خدا که شکيبايي خواهم کرد؛ و اين کار در راه خدا چيز کمي است .

 گفت:«اي ميثم! در اين صورت، در بهشت با من هستي» .

. امام باقر عليه السلام:علي‏عليه السلام بر منبر کوفه سخنراني مي‏کرد که فرمود:«به دشنام گفتن به من وا داشته خواهيد شد و در اين راه، کشته خواهيد گشت. اگر به دشنام گفتن به من وا داشته شديد، مرا دشنام بگوييد؛ ولي اگر به بيزاري جستن از من وا داشته شديد، بدانيد که من بر دين محمّدصلي الله عليه وآله هستم» و نفرمود:از من بيزاري نجوييد. .

. امام صادق عليه السلام:علي‏عليه السلام فرمود:«سوگند به خدا، هر آينه بر سرِ دشنام گفتن به من، ذبح مي‏شويد» و با دستش به گلويش اشاره کرد .

 آن گاه فرمود:«اگر به شما دستور دادند که مرا دشنام بگوييد، مرا دشنام بگوييد؛ و اگر به شما فرمان دادند که از من بيزاري بجوييد، بدانيد که من بر دين محمّدصلي الله عليه وآله هستم» و آنان را از اظهار بيزاري نهي نکرد. .

  الکافي - به نقل از مَسعَدة بن صدقه -:به ابو عبد اللَّه (امام صادق)عليه السلام گفته شد که:مردم، چنين روايت مي‏کنند که علي‏عليه السلام بر منبر کوفه گفته است:«اي مردم! شما به دشنام گفتن به من فرا خوانده خواهيد شد. [ در اين صورت، ]مرا دشنام بگوييد. سپس به بيزاري جستن از من فرا خوانده مي‏شويد. [ در اين صورت، ] از من بيزاري مجوييد» .

 امام صادق‏عليه السلام فرمود:دروغ‏هايي که مردم به علي‏عليه السلام بسته‏اند، چه زياد است!

 آن گاه فرمود:علي‏عليه السلام گفته است:«شما به دشنام گفتن به من فرا خوانده خواهيد شد. [ در اين صورت، ] مرا دشنام بگوييد. سپس به بيزاري جستن از من فرا خوانده مي‏شويد. بدانيد که من بر دين محمّدصلي الله عليه وآله هستم» و نگفت:از من بيزاري مجوييد . آن گاه، پرسشگر از امير مؤمنان پرسيد:چه مي‏گويي درباره کسي که کشته شدن را به جاي بيزاري جستن برگزيند؟

 فرمود:«سوگند به خدا که چنين وظيفه‏اي ندارد و بر او نيست، مثل آنچه بر عمّار بن ياسر گذشت، آن جا که اهل مکّه او را مجبور [ به انکار خويش ]کردند؛ ولي دل وي بر ايمان، مطمئن بود. پس، خداوند عزّوجلدرباره او اين آيه را نازل کرد:"إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ‏و مُطْمَل-ِنّ‏م؛  مگر کسي که مجبور شده؛ ولي قلبش با ايمان، اطمينان دارد" .

 در اين هنگام، پيامبرصلي الله عليه وآله به عمّار گفت:"اي عمّار! اگر دوباره چنين کردند، تو هم همان کار را بکن. خداوند عزّوجلبراي عذر تو، آيه نازل کرده است و به تو فرمان داده که اگر چنان کردند، تو نيز همان کار را انجام بده"». .

. امام علي عليه السلام:آگاه باشيد که شما به لعن کردن من و دروغگو شمردن من، وا داشته خواهيد شد . هر که از روي اکراه و به اجبارْ مرا لعن کند - و خدا مي‏داند که او مجبور بوده است -، من و او، با هم نزد محمّدصلي الله عليه وآله خواهيم رفت؛ و هر که زبانش را نگه دارد و مرا لعن نکند، به اندازه بُرد يک تير و يا به اندازه بُرد ديد چشم، از من پيشي خواهد گرفت؛ و هر که مرا از روي خرسندي لعن کند، عذري بين او و خداوند نخواهد بود و هيچ حجّتي پيش محمّدصلي الله عليه وآله نخواهد داشت .

 بدانيد که روزي، محمّدصلي الله عليه وآله دست مرا گرفت و گفت:«هر که با اين پنج تا   بيعت کند و آن گاه در حالي بميرد که تو را دوست دارد، راه خود را [ درست] طي کرده است؛ و هر که بميرد، در حالي که تو را دشمن مي‏دارد، به مرگ جاهلي مرده است و هر عملي را هم که در اسلام انجام داده، عليه وي به حساب مي‏آيد .

 ر. ک:مرآة العقول:179 - 174:9 .

 

فرمان به دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي

 

. مناقب آل أبي طالب:طبق آنچه نزد اهل علمْ ثابت شده است، ريشه دشنام گفتن به وي اين است که معاويه فرمان داد تا او را بر منبرها لعن کنند .

 ابن عبّاس در اين باره با معاويه حرف زد .

 معاويه گفت:هرگز! اين مربوط به دين است(!) و نمي‏شود آن را ترک کرد. آيا او نسبت به پيامبر خدا، متقلّب و نسبت به ابو بکر، بدگو و نسبت به عُمَر، سرزنشگر و نسبت به عثمان، خوارکننده نبود؟!

 ابن عبّاس گفت:آيا علي‏عليه السلام را بر منبرها دشنام مي‏گويي، در حالي که وي آنها (منبرها) را با شمشير خود بر افراشت؟

 معاويه گفت:اين کار را رها نخواهيم کرد تا بزرگ‏ترها با آن بميرند و کوچک‏ترها با آن، رشد کنند.  .

. الکامل في التاريخ:در سال 41 هجري، معاويه، مغيرة بن شعبه را بر کوفه گماشت. وقتي فرمان حکومت آن جا را به وي داد، وي را فرا خواند و به وي گفت:امّا بعد! تا به امروز، عصا به نام بردبار، بر زمين زده نشده بود.  خداوند حکيم، تو را بي‏تعليم کارآ ساخته است، ! مي‏خواستم چند چيز را به تو توصيه کنم؛ ولي به خاطر اعتماد به آگاهي‏ات، آنها را رها مي‏کنم؛ امّا نمي‏توانم يک توصيه را ترک کنم:بدگويي به علي و نکوهش وي، رحمت فرستادن بر عثمان و استغفار براي وي، عيبگيري از ياران علي و تبعيد آنان، و ستايش از پيروان عثمان و نزديک‏سازي آنان به خويش را ترک نکن. .

. المستدرک علي الصحيحين - به نقل از عبد اللَّه بن ظالم -:مغيرة بن شعبه در سخنراني خود، علي‏عليه السلام را دشنام مي‏گفت و سخنرانان را وا مي‏داشت که وي را دشنام بگويند .

. أنساب الأشراف:معاويه، مغيرة بن شعبه را بر کوفه گمارد و وي نُه سال، فرمانروايي آن جا را به عهده داشت. او خوش‏رفتارترينِ مردم و آسايشجوترينِ آنان بود (!)، جز آن که نکوهش علي و بدگويي به وي را رها نکرد و عيبجويي از قاتلان عثمان و لعن فرستادن بر آنان را وا نگذاشت.

. أنساب الأشراف:وليد بن عثمان بن عفّان، پسري به نام عبد اللَّه داشت که اظهار خداشناسي مي‏کرد و علي‏عليه السلام را نفرين مي‏نمود و مي‏گفت:علي، دو جدّ من (عثمان و زبير) را کشت. مادر عبد اللَّه، دختر زبير بن عوّام بود .

 او در شب عرفه، رو به هشام بن عبد الملک - که بر منبر بود - برخاست و گفت:اي امير مؤمنان! امروز، روزي است که خلفا لعن ابو تراب را در آن، مستحب مي‏شمرده‏اند .

 هشام گفت:اي عبد اللَّه! ما براي دشنام گفتن و لعن کردن کسي به اين جا نيامده‏ايم.

 

دشنامگويي به وي بر منبرها

. مناقب علي بن أبي طالب - به نقل از ابو معاويه (هُشَيم بن بشير واسطي) -:در روزگار بني اميّه، سخنرانانِ شام را در واسط   ديدم. هر گاه کسي از مردمِ آن جا مي‏مرد، سخنرانشان به حمد و ثناي خداوند مي‏پرداخت و سپس از علي بن ابي طالب‏عليه السلام ياد مي‏کرد و او را دشنام مي‏گفت .

 يک روز که کسي از مردم واسطْ مرده بود، در ميان آنان حضور يافتم. سخنرانشان برخاست و به حمد و ثناي خداوند پرداخت و آن گاه از علي‏عليه السلام ياد کرد و وي را دشنام گفت. گاوي از راه رسيد و دو شاخش را روي دو پستان وي گذاشت و او را به ديوار چسباند و آن قدر فشار داد تا او را کشت. سپس برگشت و راه خود را از بين مردم، باز کرد و هيچ کسي را کنار نزد و آزار نداد .

. مُرُوج الذهب:يکي از مورّخان، يادآور شده است که [ او خود، ] از مردي از بزرگان و انديشه‏وران و صاحب‏خِردانِ شام پرسيد:اين ابو ترابي که پيشواي شما او را بر روي منبر لعن مي‏کند، کيست؟ وي گفت:فکر مي‏کنم دزدي از دزدهاي فتنه‏گر باشد! .

. الغارات - به نقل از واقدي -:عمر بن ثابت ... سوار مي‏شد و در روستاهاي شام مي‏چرخيد و هر گاه وارد روستايي مي‏شد، مردم آن را جمع مي‏کرد و مي‏گفت:«اي مردم! علي بن ابي طالب، مردي منافق بود. او قصد داشت در شب عقبه، پيامبر خدا را [ از مرکبش] سرنگون کند. او را لعن کنيد!» .

 مردم آن روستا نيز علي‏عليه السلام را لعن مي‏کردند. سپس، وي به روستايي ديگر مي‏رفت و همين کار را انجام مي‏داد. .

 يادداشت

 علّامه عبدالحسين اميني مي‏نويسد:«معاويه و کارگزارانش بر اين کار ( نفرين کردنِ علي‏عليه السلام) ادامه مي‏دادند، به طوري که کوچک‏ترها با آن، تربيت مي‏شدند و بزرگ‏ترها با آن، کهن‏سال مي‏گشتند .

 در آغاز، شايد کساني بودند که از در پيش گرفتن چنين روش خوارکننده‏اي امتناع مي‏ورزيدند و شايد [ هنوز] براي پاره‏اي از انسان‏هاي شريف، جاي سرپيچي از آن بود؛ امّا شدّت عمل معاويه (همان «بردبارِ» در به انجام رساندن بدعت‏هاي خويش) و قدرت کارگزاران وي (همان دشمنان پست خاندان وحي، و همان جانبازان در راه تقويت اين حکومت ستمگر و جا انداختن آن بدعت زشت) گرفتاري‏ها را ريشه‏دار کرد، تا اين که بدبختي‏ها فراگير شدند و گردن‏ها در برابر آنها خَم گشتند و به دست ستمکاران، هيزم در اجاق خواري و ذلّت نهاده شد .

 دشنامگويي به علي‏عليه السلام و نفرين فرستادن به وي، در طول چهل سال، از زمان شهادت امير مؤمنان تا زمان نهي عمر بن عبد العزيز، به عنوان يک عادت پايدار، بر روي منبرها، در همه شهرهاي اسلامي، از شام تا ري، تا کوفه، تا بصره، تا پايتخت اسلام (مدينه منوّره)، تا حرم امن خداوندي (مکّه معظّمه)، تا شرق و غرب جهان اسلام و در بين همه جوامع اسلامي به اجرا در آمد .

 مردم، اين بدعت زشت را به عنوان يک عقيده پايدار، يا يک واجب مسلّم و يا يک سنّت قابل پيروي پذيرفتند و با تمام شوق و علاقه بدان روي آوردند، به طوري که وقتي عمر بن عبد العزيز از روي تجربه حکومتگري و يا اقتضاي سياست روز، مردم را از آن منع کرد، آنان پنداشتند که وي بدعتي بزرگ آورده و يا گناهي بزرگ، مرتکب شده است! .

 ر. ک:الغدير:271 - 257:10 .

 

سخنراني امام، وقتي خبر دشنامگويي به خويش را شنيد

 

. امام باقر عليه السلام:امير مؤمنان، علي بن ابي طالب‏عليه السلام، پس از بازگشت از نهروان و پس از اين که به او خبر رسيد که معاويه وي را دشنام مي‏گويد و لعن مي‏کند و ياران وي را مي‏کشد، در کوفه به منبر رفت و حمد و ثناي الهي گفت و بر پيامبر خدا درود فرستاد و از نعمت‏هايي که خداوند به پيامبرش و به وي عنايت کرده است، ياد کرد .

 آن گاه فرمود:«اگر آيه‏اي در کتاب خدا نبود، آنچه را اکنون مي‏خواهم بگويم، نمي‏گفتم. خداوند مي‏فرمايد:"وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ؛   و درباره نعمت پروردگار خويش [ با مردم] سخن گوي". خداوندا! سپاس براي توست، به خاطر نعمت‏هاي شمار ناپذيرت و [ به خاطر] برتري فراموش ناشدني‏ات .

 اي مردم! اخباري به من رسيده است، و من چنين گمان مي‏کنم که مرگم نزديک گشته است و فکر مي‏کنم که نسبت به من در ناآگاهي به سر مي‏بريد. من آنچه را پيامبر خدا در بين شما گذاشت، در نزدتان مي‏گذارم:کتاب خدا و خانواده‏ام. و خانواده من خانواده کسي هستند که او هدايتگر به رستگاري، آخرينِ پيامبران، سَرور نجيبان، و پيامبر برگزيده ... است .

 منافقان، به کينه‏ورزي عليه من شناخته مي‏شوند و خداوند، مؤمنان را با دوستي من مي‏آزمايد. اين، پيماني است که پيامبر اُمّي با من داشته که:«جز مؤمن، تو را دوست نمي‏دارد و جز منافق، تو را دشمن نمي‏دارد» .

 من، صاحب بيرق پيامبر خدا در دنيا و آخرتم. پيامبر خدا در پيشاپيش من است و من در پيشاپيش شيعيانم هستم .

 سوگند به خدا، دوستدار من تشنه نخواهد شد و دوست من نخواهد ترسيد. و من دوست مؤمنانم و خداوند عزّوجل دوست من است .

 دوستدارم را همين بس که آنچه را خدا دوست دارد، دوست مي‏دارد؛ و دشمنم را همين بس که آنچه را خداوند دوست دارد، دشمن مي‏دارد .

 آگاه باشيد! به من خبر رسيده است که معاويه مرا دشنام مي‏گويد و مرا لعن مي‏کند. خداوندا! سختگيري‏ات را بر وي شدّت بخش و لعن را بر مستحقّ آن، فرود آور! آمين، اي پروردگار جهانيان و پروردگار اسماعيل و برانگيزنده ابراهيم! تو همان ستايش‏شده بزرگ هستي» .

 آن گاه از منبر فرود آمد و بر منبر نرفت تا آن که توسط ابن ملجم - که لعنت خدا بر او باد - به شهادت رسيد.

4-  شکنجه کردن دوستداران او و آواره ساختن و کشتن آنان

. شرح نهج البلاغة:گزارش شده است که محمّد بن علي باقرعليه السلام به يکي از ياران خود گفت:«فلاني! چه قدر از قريش، ستم ديديم و بر ما چيره گشتند! و چه قدر شيعيان و دوستداران ما ستم ديدند!

 پيامبر خدا در گذشت و به مردم، خبر داد که ما سزاوارترينِ مردم [ در سرپرستي ]بر آنان هستيم. قريش، عليه ما همدست شدند تا آن که حکومت را از سر جاي خودش بيرون بردند و با همان حق و حجّت ما، بر ضدّ انصارْ استدلال نمودند. آن گاه، حکومت را دست به دست گرداندند تا اين که به ما باز گشت؛ ولي باز، بيعت ما را شکستند و عليه ما جنگ به راه انداختند؛ و صاحب حکومت (علي‏عليه السلام)، همواره در سختيِ فزاينده بود تا اين که کشته شد .

 آن گاه با پسرش حسن‏عليه السلام بيعت شد و با او پيمانْ بسته شد؛ ولي بعداً به وي نيرنگ زدند و او را تسليم کردند. عراقيان به وي هجوم آوردند، تا آن جا که خنجري در پهلويش فرو بردند و سپاهش را غارت کردند و خلخال مادران فرزندانش را بردند تا اين که با معاويه مصالحه کرد و خون خود و خاندان بسيار اندک خويش را حفظ کرد .

 آن گاه، بيست هزار نفر از عراقيان با حسين‏عليه السلام بيعت کردند؛ ولي بعداً نيرنگ زدند و در حالي که بيعتش بر گردنشان بود، بر وي خروج کردند و او را کشتند .

 پس از آن، ما اهل بيت، همواره خوار گشتيم و مورد ستم قرار گرفتيم، کنار زده شديم، اهانت شديم، محروم گشتيم، کشته شديم و ترسانده شديم، بر خون خود و خون دوستدارانمان در امان نبوديم .

 و دروغگويان منکر [ منزلت ما]، به خاطر دروغ و انکارشان، جايگاهي به دست آوردند که به وسيله آن، در هر شهري به حاکمان خويش و قاضيان جور و کارگزاران بد، تقرّب جستند و احاديث ساختگي و دروغ برايشان خواندند و از ما چيزهايي نقل کردند که نگفته بوديم و انجام نداده بوديم تا ما را در بين مردم، مبغوض سازند .

 بزرگ‏ترين و بيشترينِ اين کارها در زمان معاويه، پس از شهادت حسن‏عليه السلام بود که شيعيان ما در هر شهري کشته شدند و با اندک گمان يا اتّهامي، دست‏ها و پاها قطع شد و هر کس که از او به عنوان دوستدار ما يا مرتبط با ما ياد مي‏شد، زنداني گشت يا اموالش به غارت رفت و يا خانه‏اش ويران شد. و گرفتاري‏هاي ما، همچنان تا زمان عبيد اللَّه بن زياد (قاتل حسين‏عليه السلام) افزوده مي‏شد .

 سپس حَجّاجْ سر رسيد و هر که را خواست، کشت و با هر گمان و تهمتي آنان (شيعيان) را گرفت. کار به جايي رسيد که اگر به کسي «زِنديق» يا «کافر» مي‏گفتند، برايش دوست‏داشتني‏تر از آن بود که به وي «شيعه علي» بگويند .

 نيز چنان شد که افراد خوش‏نام - که شايد به واقع، پرهيزگار و راستگو هم بودند - در فضيلت برخي از واليان گذشته، احاديثي بزرگ و شگفتْ نقل مي‏کردند، حالْ آن که خداوند متعال، هرگز چنين فضيلت‏هايي را براي ايشان نيافريده بود و نه آنان چنين بودند و نه چنين اتّفاق افتاده بود. آنان مي‏پنداشتند که اين احاديث، حق‏اند؛ زيرا بسياري از کساني که به دروغگويي و يا کم‏پَروايي شناخته نمي‏شدند، آنها را روايت کرده بودند» .

 ابو الحسن، علي بن محمّد بن ابي سيف مدايني، در کتاب الأحداث آورده است که:پس از عام الجماعه (سال گردهمايي)، معاويه در بخش نامه‏اي به همه کارگزارانش نوشت:تعهّد [ حکومت] از کسي که چيزي از فضايل ابو تراب و خاندانش را نقل کند، برداشته است .

 پس، خطيبان در هر روستا و هر منبر، علي‏عليه السلام را نفرين مي‏کردند، از او برائت مي‏جستند و درباره او و خاندانش بد مي‏گفتند .

 کوفيان، به خاطر بسيار بودن شيعيان علي‏عليه السلام در کوفه، گرفتارترين مردم بودند. معاويه، زياد بن سميّه را بر آن جا گمارد و بصره را هم به قلمرو وي افزود. او به جستجوي شيعيان پرداخت - و او آنان را مي‏شناخت؛ زيرا در روزگار علي‏عليه السلام از آنان بود - و آنان را در زير هر سنگ و کلوخي [ يافت و] کشت، و يا ترساند. او دست‏ها و پاها را بريد، چشم‏ها را ميل کشيد، آنان را به شاخه درختان بست، طردشان نمود و از عراقْ بيرون کرد، تا جايي که در کوفه شيعه شناخته شده‏اي نمانْد .

 معاويه به همه کارگزاران خود نوشت که آنان نبايد گواهي هيچ يک از شيعيان علي‏عليه السلام و خاندان وي را بپذيرند. معاويه به آنان نوشت:در اطرافتان، شيعيان عثمان و دوستداران و وابستگان او و نيز آنان را که فضايل (برتري‏ها) و مناقب (بزرگي‏هاي) او را روايت مي‏کنند، بنگريد و آنان را در نشست‏هايتان بخوانيد و مقرّبشان بداريد و بزرگشان بشماريد و هر چيزي را که فردي از آنان روايت مي‏کند، به همراه نام وي، نام پدر و نام خاندانش برايم بنويسيد .

 آنان چنين کردند و در باب برتري‏ها و بزرگي‏هاي عثمان، بسيار نقل کردند، به خاطر اين که معاويه به آنان پاداش، لباس، هديه و زمين مي‏داد و اينها را در بين عرب و غير عرب (مَوالي) تقسيم مي‏نمود .

 اين کار به همه شهرها گسترش يافت و [ گروهي] براي به دست آوردن منزلت و دنيا، با هم مسابقه مي‏دادند. چنين نبود که يکي از مردم، پيش کارگزاري از کارگزاران معاويه بيايد و فضيلت و منقبتي براي عثمانْ نقل کند، ولي نام وي نوشته نشود و مقرّب نگردد و مورد توجّه قرار نگيرد. تا مدّت‏ها کار، چنين بود .

 سپس معاويه به کارگزارانش نوشت:درباره عثمان، حديث، بسيار شده و در هر جا و در هر کوي و ناحيه، پراکنده گشته است. وقتي نامه من به دست شما رسيد، مردم را به روايت نمودن در فضايل صحابه و دو خليفه اوّل، فرا بخوانيد و هيچ حديثي را که يکي از مسلمانان درباره فضايل ابو ترابْ نقل مي‏کند، رها مکنيد، مگر آن که در برابرش، حديثي در فضيلت يکي از صحابه همانند علي مطرح کنيد، که اين کار براي من دوست‏داشتني‏تر و چشم‏نوازتر، و در برابر استدلال‏هاي ابو تراب و شيعيانش کوبنده‏تر، و براي آنان از احاديث فضايل و مناقب عثمان، سخت‏تر است .

 نامه وي براي مردم، خوانده شد. روايت‏هاي ساختگي و بي‏پايه بسياري در فضايل صحابه نقل شد و مردم در نقل اين دستْ خبرها، کوشش بسيار نمودند و با يادکرد آنها، منبرها را آراستند. نوشته‏هايي به معلّمان بچه‏ها داده شد و آنان به کودکان و نوجوانان از اين قبيل حديث‏ها بسيار آموختند، تا جايي که اين احاديث [ ساختگي ]را همچون قرآن، ياد گرفتند و روايت کردند. آنان حتّي به دختران و زنان و خدم و حشم خود هم آموختند و سال‏ها چنين کردند .

 سپس معاويه، در بخش نامه‏اي به کارگزارانش در همه شهرها نوشت:بنگريد و هر کس را که عليه وي دليلي (مبني بر اين که وي علي و خاندانش را دوست دارد) اقامه شد، نامش را از ديوان، پاک کنيد و او را از عطا و سهمش [ از بيت المال]، محروم کنيد .

 او نامه‏اي ديگر، ضميمه آن ساخت که:هر کس به دوستداريِ اين قوم (علي و خاندانش) متّهم شد، تنبيهش کنيد و خانه‏اش را ويران سازيد .

 در هيچ جا، گرفتاري و بدبختي، بيشتر از عراق و بويژه کوفه نبود، به طوري که اگر شخص مورد اطميناني نزد يکي از شيعيان علي‏عليه السلام مي‏آمد، او وي را به اندرون خانه‏اش مي‏برد و در آن جا اسرارش را مي‏گفت و از خدمتکاران و بردگانش مي‏ترسيد و تا هنگامي که از وي براي کتمان سخن، سوگندهاي شديدي نمي‏گرفت، با وي حرف نمي‏زد .

 از اين رو، حديث‏هاي ساختگي، فراوان شد و بُهتان، منتشر گشت و فقيهان، قاضيان و کارگزاران بر همين روش، پيش رفتند .

 در اين قضيّه، قاريان رياکار و مستضعفاني که به خداترسي و عبادتْ تظاهر مي‏کردند، بيشترين نقش را داشتند. آنان احاديث بسياري ساختند تا بدين وسيله، پيش حاکمانشان بهره‏مند شوند و به مجالس ايشان نزديک گردند و به اموال، اثاثيه و منزل، دست يابند .

 اين اخبار و احاديث، کم‏کم به دست دينداراني رسيد که دروغ و بهتان را حلال نمي‏شمردند. آنان با اين پندار که اين اخبار و احاديث، درست‏اند، آنها را قبول کردند و روايت نمودند، که اگر مي‏دانستند اين رواياتْ ساختگي‏اند، هرگز آنها را روايت نمي‏نمودند و قبول نمي‏کردند .

 روزگار، چنين گذشت تا آن که حسن بن علي‏عليهما السلام در گذشت و بلا و فتنه فزون شد و هيچ کس از اين قبيل مردم ( شيعه علي‏عليه السلام) باقي نماند، جز آن که بر خون خود، نگران و يا در زمين، آواره بود .

 پس از شهادت حسين‏عليه السلام، کار، سخت‏تر گشت و عبد الملک بن مروان به حکومت رسيد. او بر شيعه سخت گرفت و حَجّاج بن يوسف را بر آنان گمارد .

 اهل عبادت و صلاح و دين، از طريق دشمني با علي‏عليه السلام و دوستي با دشمنان وي و دوستي با کساني که در بين مردم با عنوان دشمن علي‏عليه السلام مطرح بودند، پيش حَجّاج، تقرّب جستند و نيز درباره فضل و سابقه و بزرگواري ايشان (مخالفان علي‏عليه السلام)، بسيار روايت کردند و درباره علي‏عليه السلام بسيار به کوچک شمردن، عيبگيري، طعن و بدگويي پرداختند، به گونه‏اي که [ روزي، ] فردي - که گفته مي‏شود پدر بزرگ عبد الملک بن قريب اَصمعي بوده است - در مقابل حَجّاج برخاست و فرياد زد و گفت:اي امير! خانواده من درباره‏ام ستم روا داشته‏اند و مرا «علي» نامگذاري کرده‏اند. من، فقير و بيچاره‏ام و به عطاي امير، نيازمند .

 حَجّاج، به وي خنديد و گفت:به خاطر ظرافت آنچه بِدان متوسّل شدي، تو را زمامدار فلان منطقه گردانيدم .

 ابن عرفه - مشهور به نفْطويه، که يکي از محدّثان بزرگ و برجسته است - در تاريخ خود، چيزي شبيه به اين خبر را نقل کرده و گفته است که:بسياري از احاديث ساختگي درباره فضايل صحابه، در روزگار بني اميّه با انگيزه تقرّب جُستن به بني اميّه ساخته شده‏اند؛ چرا که مي‏پنداشتند بني اميّه علي رغم بني هاشم به چنين کاري علاقه‏مندند.

5- انگيزه سياسي در پس نيرنگ‏هاي دشمنان وي

. امام زين العابدين عليه السلام:مروان بن حکم گفت:در بين مردم، هيچ کس همانند يار شما (علي) از يار ما (عثمان) دفاع نکرد. گفتم:پس چرا در منبر، وي را دشنام مي‏گوييد؟ گفت:چون حکومت، جز با اين کار، سامان نمي‏يابد .

أنساب الأشراف - به نقل از عمر بن علي -:مروان به علي بن حسين‏عليهما السلام گفت:هيچ کس همانند يار شما از يار ما، دفاع نکرد .

 علي بن حسين‏عليهما السلام فرمود:«پس چرا در منبرهايتان، وي را دشنام مي‏گوييد؟» .

 گفت:چون حکومت، جز با اين کار، سامان نمي‏يابد.  .

 ر. ک:ص 453 (سخن ابن ابي الحديد درباره ناکام ماندن دشمنان امام) .

 مي‏گويم:ابن قُتَيبه همه اينها را در کتاب المعارف در شرح حال ابو هريره آورده است و سخن او حجّت است؛ چرا که وي [ در نقل حديث، ] فرد متّهمي نيست .

 ابو جعفر گفته است که:مغيرة بن شعبه بر منبر کوفه، علي‏عليه السلام را به طور آشکار لعن مي‏کرد؛ چرا که در روزگار عمر، به وي خبر رسيده بود که علي‏عليه السلام گفته است:«اگر مغيره را ببينم، سنگسارش مي‏کنم». و اين به خاطر زنايي بود که مرتکب شده بود و ابو بکره عليه وي شهادت داده بود و زياد از شهادت دادن، سرپيچيده بود. مغيره به خاطر اين و چيزهاي ديگري که در دلش جمع شده بود، علي‏عليه السلام را دشمن مي‏داشت .

 نيز گفته است که:از روايت‏هاي عروة بن زبير، چنين بر مي‏آيد که هر گاه از علي‏عليه السلام ياد مي‏شد، مغيرة بن شعبه به رعشه مي‏افتاد. آن گاه او را بد مي‏گفت و با يک دست، روي دست ديگرش مي‏کوبيد و مي‏گفت:«مخالفت نکردن علي با [ اوامر و ]نواهي الهي، ارزشي ندارد؛ چرا که او خون بسياري از مسلمانان را ريخت» .

 نيز گفته است:در بين محدّثان، کساني بوده‏اند که آن حضرت‏عليه السلام را دشمن مي‏داشته‏اند و درباره وي حديث‏هاي ناشايست نقل مي‏کرده‏اند. از جمله آنان، حَريز بن عثمان است که علي‏عليه السلام را دشمن مي‏داشت و او را کوچک مي‏شمرد و درباره‏اش اخبار دروغْ نقل مي‏کرد ... .

 ابو جعفر، از ابراهيم، از محمّد بن عاصم (صاحب خانات) برايم نقل کرد که:حريز بن عثمان به ما گفت:اي مردم عراق! شما علي بن ابي طالب را دوست مي‏داريد و ما او را دشمن مي‏داريم .

 گفتند:چرا؟

 گفت:چون اجداد مرا کشته است .

 واقدي نقل کرده است که:معاويه، وقتي از عراق به شام برگشت (پس از بيعت امام حسن‏عليه السلام و جمع شدن مردم بر گرد معاويه)، سخنراني کرد و گفت:اي مردم! پيامبر خدا به من گفت که:«تو پس از من، به خلافت خواهي رسيد. پس، سرزمين مقدّس را برگزين، که در آن، اَبدال (اولياي برجسته) الهي هستند» و من شما را برگزيدم. پس ابو تراب را لعن کنيد. و مردم، علي‏عليه السلام را لعن کردند .

 روز بعد، معاويه نامه‏اي نوشت و همه را گرد آورد و آن را بر آنان خواند. در آن نامه آمده بود :

 «اين، نوشته‏اي است از سوي معاويه، امير مؤمنان و صاحب وحي خداوند؛ همان خدايي که محمّدصلي الله عليه وآله را به عنوان پيامبر برگزيد، در حالي که وي اُمّي بود و نمي‏توانست بخواند و بنويسد و آن گاه براي او از خاندان وي وزيري نويسنده و امين برگزيد؛ وحي بر محمّدصلي الله عليه وآله فرود مي‏آمد و من، آن را مي‏نوشتم. او نمي‏دانست که من چه مي‏نويسم، و بين من و بين خدا، هيچ کس از بندگانش نبود» .

 همه گفتند:راست گفتي، اي امير مؤمنان!

 ابو جعفر گفته است که:چنين روايت شده است که معاويه صد هزار درهم به سمرة بن جندب بخشيد تا وي روايت کند که آيه:«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ‏و فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ‏ي وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ - وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ؛  و از ميان مردم، کسي است که سخنش در زندگي اين دنيا، تو را خوش آيد و خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه مي‏گيرد، و حالْ آن که او سخت‏ترينِ دشمنان است - و چون برگردد [ يا رياستي يابد]، کوشش مي‏کند که در زمين، فساد نمايد و کشت و نسل را نابود سازد؛ و خداوند، تباهکاري را دوست ندارد»، درباره علي بن ابي طالب‏عليه السلام و آيه:«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ؛   و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي طلب خشنودي خدا مي‏فروشد»، درباره ابن ملجم، نازل شده است .

 سمره، قبول نکرد. معاويه دويست هزار درهم داد و او قبول نکرد. معاويه سيصد هزار درهم داد و او قبول نکرد. آن گاه معاويه چهارصد هزار درهم داد و وي قبول کرد و آن را روايت نمود. .

 ر. ک:الغدير:209:5 .

 ۲۲ جمادی الثانی به درک واصل شدن بزرگترین دشمن پیامبر

 

وکافر زندیق ابوبکر ابن ابی قحافه لعنة الله علیه

 

 را به تمام شیعیان و محبان امیرالمومنین تبریک و تهنیت می گوییم

 

 

 

لعنیه خواجه نصیرالدین  

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و غصب حقهم و هو الزندیق الکبر،

 

الاحمق الابتر، الکافر المردود، ثانی اثنین نمرود، الفاسق الفاجر، المشرک المطرود،

 

عدو الله و عدو الرسول الذی انکر حق البتول،غاصب ارض فدک المدفون بقعر الدرک،

 

 راس اهل الضلالة و الشقاوة خسرالدنیا و الاخرة الملقب بکلب وادی التهامة،

 

 المؤبد فی عذاب یوم القیامة، قاطع حق الخلافه،

 

ابوبکر بن ابی قحافه لعنة الله عیله.

 

 

 

صديق کيست؟

 

ابن ماجه قزوینی در سنن (از صحاح سته اهل سنت ) با سند صحیح نقل کرده‌:

عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ، صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .*

عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز می‌خواندم .

محقق سنن ابن ماجه در ادامه می‌نویسد :

فی الزوائد : هذا إسناد صحیح . رجاله ثقات . رواه الحاکم فی المستدرک عن المنهال . وقال : صحیح على شرط الشیخین.

بوصیری این روایت را در زوائد سنن ابن ماجة نقل کرده و گفته است : « سند آن صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند»  . همچنین حاکم نیشابوری آن را نقل کرده و گفته است : « این روایت طبق شرائط مسلم و بخاری صحیح است» .

 

*سنن ابن ماجة : ج1 ، ص 44 ، و البدایة والنهایة : ج3 ، ص 26 و  المستدرک : حاکم نیشابوری ، ج3 ،  ص 112 ، و تاریخ طبری : ج2 ، ص 56 ، والکامل : ابن الاثیر ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطین : حموینی ، ج 1 ص 248 و الخصائص : نسائی ، ص 46 ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی : ص 108.

 

 

 

 

 

چرا شیعیان ابوبکر را سب و لعن می کنند؟

 

 

 

مجوز سب از سوی رسول الله (ص)

 

سب ابوبکر و سکوت پیامبر(ص)

 

عن ابي هريره: ان رجلا شتم أبا بكر و النبي صلى الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يعجب و يتبسم.

ابو بکر در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود و مردي در محضر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوبکر ناسزا گفت. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعجب مي‌کرد و مي‌خنديد.

مسند احمد، ج2، ص436 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 - تفسير ابن كثير، ج4، ص129 - الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11

بخاري در تاريخ کبير، ج2، ص102 مي‌گويد:

ان رجلا سب ابا بکر عند النبي و النبي لا يقول شيئا.

کسي در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابو بکر را ناسزا گفت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي نگفت.

همچنين در کتاب سبل السلام، ج4، ص197 که شرحي يکي از کتاب‌هاي ابن حجر عسقلاني است، مي‌گويد:

فقد ثبت: أن رجلا سب أبا بكر رضي الله عنه بحضرته صلى الله عليه و سلم.

ثابت است که کسي در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابابکر را سبّ کرد.

اگر اين روايت صحيح نيست، چرا در کتاب مسند احمد - که مقيد بود تمام رواياتي را که حجت است - آمده است؟ چرا در کتاب تفسير ابن کثير و سنن نسائي و تاريخ بخاري آمده است؟ و اگر صحيح است، چگونه کسي نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکري را که شما معتقديد افضل الناس بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است، او را ناسزا مي‌گفت، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او چيزي نفرمود؟ اگر سب و ناسزا به ابو بکر گناهي نابخشودني است و موجب مهدور الدم شدن است، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي نمي‌فرمود؟

بيهقي در سنن کبري، ج7، ص60 از ابو برزه نقل مي‌کند:

شخصي نسبت به ابوبکر ناسزا گفت و خواستند گردن او را بزنند. خود ابوبکر گفت: نه، فقط ناسزاگويي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حکم را دارد که بايد گردنش زده شود و اگر کسي ديگر را ناسزا گفتند، نبايد به او متعرض شد.

 

 

 

مجوز لعن از سوی رسول الله

 

لعن پيامبر بر شيخين

اولين اختلاف بين امت اسلامي قضيه لشکر اسامه بود که نبي مکرم يک هفته قبل از رحلتشان دستور داد اسامة بن زيد با لشکري انبوهي به طرف موته براي رويارويي با ارتش روم حرکت کند. روز پنج‌شنبه بود پيغمبر اکرم پرچم را به دست اسامه داد تمام شخصيت‌هاي برجسته مهاجرين و انصار در اين لشکر حضور داشتند و وقتي که احساس کردند اسامه بن زيد يک جوان 18 ساله فرماندهي ارتش را به عهده گرفته اعتراض کردند

ابوبکر و عمر به فرمان پيامبر ، جزء اين سپاه اسامه بودند يا خير؟

آيا پيامبر افراد متخلف را لعن کردند؟

وقتي پيغمبر شنيد که مهاجرين و انصار صحابه به اسامه طعنه مي‌زنند به شدت غضبناک شد و از منزل خارج شد پارچه مشکي پيغمبر بر سرش بسته بود و قطيفه‌اي هم بر روي آن بود بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود:اين چه سخني است که از بعضي نسبت به فرماندهي اسامه مي‌شنوم اگر امروز شما نسبت به اسامه بن زيد اعتراض مي‌کنيد قبلاً هم نسبت به فرماندهي پدرش زيد هم اعتراض مي‌کرديد قسم به خدا زيد هرآيينه شايسته و زيبنده فرماندهي بود فرزند او هم

سيره حلبي ، ج3 ، ص 227 ، طبقات کبري ابن سعد ، ج 2 ، ص 90 ، تاريخ دمشق ج ، 2 ، ص 55 عمده القاري في شرح صحيح بخاري ، ج 18 ، ص 77 امتاع الاسماع المقريضي ، ج 2 ، ص 124 و ج 14 ص 520

روز شنبه بود که 17 روز از ماه ربيع الاول گذشته بود مسلمانها دسته دسته مي‌آمدند از پيغمبر خداحافظي مي‌کردند و مي‌رفتند حلبي و ديگران دارد با توجه به اصراري که نبي مکرم داشت آنها هي مي‌رفتند و مي‌آمدند با اينکه اسامه بن زيد چندين بار دستور حرکت سپاه را داد ولي متأسفانه لشکريان و افراد حتي سران صحابه و مهاجرين مخالفت کردند امروز و فردا کردند بهانه کردند که پيغمبر اکرم مريض هست پيغمبر بهبودي پيدا کند .

آيا پيامبر افراد متخلف از جيش اسامه را لعن کردند؟

شهرستاني در کتاب ملل و نحل جلد اول ص 129 چاپ بيروت و در چاپ دار المعرفه جلد اول ص 23 در چاپ قاهره ص 13 مي‌گويد:

جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه

سپاه اسامه را مجهز کنيد خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند

سيد شريف جرجاني در کتاب مواقف ج 8 ص 619 چاپ استانبول ، ص 806 طبع هندوستان ، ص 376 طبع مصر تعبيري دارد بر اينکه پيغمبر اکرم فرمودند :

جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه

خدا لعنت کند کساني را که از سپا ه اسامه تخلف مي‌کنند .

جوهري از بزرگان اهل سنت در کتاب السقيفه اين قضيه را مفصل آورده:

فتثاقل لاسامه وتثاقل الجيش بتثاقله

تا آنجايي که نبي مکرم بارها فرمود هر چه سريعتر لشکر اسامه و سپاه اسامه حرکت کند بعد فرمود:

انفذوا جيش اسامه

هر چه سريعتر مقدمات حرکت سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده کنيد

لعن الله من تخلف عنه

خداي عالم لعنت کند آن کساني را که از جيش اسامه تخلف مي‌کنند

آيا ابوبکر و عمر به فرمان پيامبر جزء سپاه اسامه و متخلفين بودند يا خير؟

ابن حجر عسقلاني متوفي 852 هجري در شرحش بر صحيح بخاري که از مهمترين و بهترين و معتبرترين شرح بر صحيح بخاري هست صراحت دارد بر اينکه تجهيز اسامه روز شنبه قبل از رحلت پيغمبر اکرم به دو روز بود

فبدأ برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه في اليوم الثالث فعقد لأسامة لواء بيده فأخذه أسامة فدفعه إلى بريدة وعسكر بالجرف وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة وسعد وسعيد وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم فتكلم في ذلك قوم منهم ...ثم أشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال أنفذوا بعث أسامة فجهزه أبو بكر بعد أن استخلف فسار عشرين ليلة إلى الجهة التي أمر بها

آن افرادي که در سپاه اسامه بودند شخصيتهاي بزرگ مهاجرين و انصار بودند ؛شخصيتهاي مثل ابو بکر عمر ابو عبيده جراح و سعد و سعيد و قتاده و همه بودند وقتي به فرماندهي اسامه اشکالتراشي کردند با اينکه پيغمبر بيماريش شدت گرفته بود فرمان داد هر چه سريعتر سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده حرکت باشد

ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري ج 8 ص 124 باب بعث اسامه بن زيد

صالحي دمشقي در کتاب سبل الهدي والرشاد ج 6 ص 248 مي‌گويد محمد بن عمر و ابن سعد آورده‌اند که:

انّ ابا بکر کان ممن امره رسول الله بالخروج مع اسامه

ابوبکر از کساني است که پيغمبر اکرم دستور داد با سپاه اسامه حرکت کند .

صالحي دمشقي مي نويسد:ابن تيميه مي‌گويد پيغمبربه ابوبکردستور داده بود به جاي او نماز اقامه کند و مردم به امامت او نماز جماعت بخوانند اين منافات دارد با حضورابوبکر در جيش اسامه ايشان مي‌گويد اين سخن سخن بي‌اساس است چون وقتي که رسول اکرم دستور داد سپاه اسامه مجهز شود و آماه حرکت شود پيغمبر اکرم مريض نبودند.

زيني دهلان مفتي مکه مکرمه در کتاب الفتوحات الاسلاميه ج 2 ص 377 و طبري در تاريخش ج 3 ص 212 از قول ابو بکر نقل مي‌کند که مي‌گويد :

پيغمبر از دنيا رفت ابو بکر زمام امور را به دست گرفت به سپاه دستور حرکت داد عمر مخالفت ‌کرد که اسامه بن زيد شايستگي براي فرماندهي ندارد کس ديگر را بگذار .

فاخذ لحيه عمر

ابو بکر ريش عمر را گرفت و گفت :

سکلتک امّک

مادر به عزايت بنشيند

يا ابن الخطاب استعمله رسول الله و تأمرني ان انزعه

پيغمبر او را فرمانده کرده بود و تو به من دستور مي‌دهي او را عزل کنم

و همچنين در مصادر متعدد اهل سنت آمده که خود عمر الخطاب وقتي اسامه را مي‌ديد مي‌گفت :

السلام عليک ايها الامير

سلام بر تو اي فرمانده

اسامه گفت : يا امير المؤمنين تقول لي هذا

تو به من بعنوان امير و فرمانده خطاب مي‌کني ؟

عمر گفت :مادامي که من زنده هستم تو را به عنوان امير و فرمانده صدا خواهم کرد چرا ؟

مات رسول الله و انت علي امير

روزي که پيغمبر از دنيا رفت تو بر من امير رئيس و فرمانده بودي . روزي که پيغمبر از دنيا رفت تو فرمانده منسوب پيغمبر بر من عمر بودي .

تهذيب الکمال مزي که از شخصيتهاي رجالي اهل سنت است ج 2 ص 344 تاريخ دمشق ج 8 ص 70 کنز العمال متقي هندي ج 13 ص 271 .

حلبي در سيره‌اش مي‌گويد:حتى بعد أن ولي الخلافة إذا رأى أسامة رضي الله تعالى عنه قال السلام عليك أيها الأمير فيقول اسامة غفر الله لك يا أمير المؤمنين تقول لي هذا فيقول لا أزال أدعك ما عشت الأمير مات رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنت علي أمير

عمر حتي به خلافت هم رسيده بود وقتي اسامه را مي‌ديد مي‌گفت سلام بر تو اي فرمانده و امير من و اسامه مي‌گفت غفر الله لک چنين و چنان تا آخر قضيه که باز عمر مي‌گفت پيغمبر از دنيا رفت تو بر من امير بودي .

سيره حلبي ج 3 ص 209 سيره نبوي زيني دهلان حاشيه سيره حلبي ج 2 ص 341

 

 

 

 

 

ندامت ابوبکر در اواخر به درک واصل شدن او ... 

آيا درست است که در روايات اهل سنت وارد شده است که ابي بکر در هنگام احتضار و اواخر عمر خود ، از انجام چند کار احساس پشيماني و ندامت کرد و آرزو مي کرد که ايکاش اين کارها را انجام نميداد .

يکي از اين کارها ، حمله به خانه وحي بود.بنا به نقل طبري ( محمد بن جرير ) در تاريخ الامم و الملوک ( مشهور به تاريخ طبري ) ج2 ص 619 ( چاپ موسسه الاعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان – سنه 1403 ه ق ) :" قال أبو بکر رضي الله تعالي عنه أجل إني لا آسي علي شئ من الدنيا إلا علي ثلاث فعلتهن وددت أني ترکتهن وثلاث ترکتهن وددت أني فعلتهن وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله صلي الله عليه وسلم فأما الثلاث اللاتي وددت أني ترکتهن فوددت أني لم أکشف بيت فاطمة عن شئ وإن کانوا قد غلقوه علي الحرب ووددت إني لم أکن حرقت الفجاءة السلمي وأني کنت قتلته سريحا أو خليته نجيحا ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة کنت قذفت الامر في عنق أحد الرجلين عمر وأبا عبيدة فکان أحدهما أميرا وکنت وزيرا .... "

ابوبکر مي گويد که ايکاش 3 کار را ترک مي کردم و انجام نميدادم1- ايکاش به خانه فاطمه (سلام الله عليها ) کاري نداشتم و آن را نمي گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .2- ايکاش ( فجائه سلمي ) را مي کشتم و يا آزادش مي کردم ولي او را به آتش نميسوزاندم3- و ايکاش در روز سقيفه ، کار را بر عهده يکي از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبيده جراح ، مي گذاشتم تا او امير ميشد و من وزير مي شدم.

منابع زيادي از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن اين جملات از ابي بکر مي باشند.منابع زير ( با اختلاف کمي در الفاظ ) بيانگر اين ندامت از قول ابوبکر مي باشند:

السقيفة وفدک - الجوهري - ص 43 و ص75/شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 46 - 47/

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 6 - ص 51/شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 20 – ص24/تاريخ مدينة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423/ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 - ص 108 – 109/لسان الميزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189/العقد الفريد - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 يا ج4 - ص 90 ( چاپهاي ديگر )/الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الزيني - ج 1 - ص 24الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 36/تاريخ اليعقوبي - اليعقوبي - ج 2 - ص 137/تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 3 - ص 117 - 118/المعجم الکبير - الطبراني - ج 1 - ص 62/الأحاديث المختارة - ابي عبد الله الحنبلي - ج 1 - ص 87/( وي راجع به اين روايت مي گويد : و هذا حديث حسن عن ابي بکر ... يعني حديث فوق از قول ابي بکر درست است . )/کنز العمال - المتقي الهندي - ج 5 - ص 631 – 633/الاموال - ابو عبيد - ج1 - ص 304/مروج الذهب – المسعودي - ج2 - ص 301 – 302

میلاد با سعادت ریحانه خلقت و سرور تمام زنان عالم حضرت ام ابیها

 

فاطمه الزهرا بر تمام شیعیان عالم مبارک باد

ریحان یاس 

داد مسرت کشید پیک خوش آسمان

مژده که ریحان یاس شکوفه زد در جهان

جلوه حق بر زمین کرده رخش را عیان

نور خدا آمده نغمه مستانه خوان

زمزم قرآن دمید از دل خشک زمان

آب حیات آمده سوره کوثر بخوان


منت حق سایه کرد بر سر ختم رسل

داده خدا گوهری از صدف خود به آن

رشته انوار حق گشته سرآغاز راه

یا که شده چشمه رود امامت روان

عالم اسرار غیب منشاء علم لدن

ستروعفاف ازتوکرد جلوه خود رانشان

سایه تو گر کند از در برزخ گذر

سرد و گلستان شود آتش دوزخ ز آن

آیه تطهیر جان گشته ز نورت وجود

کرده فلک راازاین عصمت کبری نشان

آمده در لوح دل نقش قضا با علی

در قدرت جلوه کرد سینه سوزانتان

خرده فروشی کند بر در بازار عشق

تا تو نظر افکنی جمله همه عاشقان

دست تهی آمدم بر سر کویت چنان

زارو اسیرت منم گو که نرو زا شیان

این دو روایت را حتما بخوانید و لذت ببرید...

 

شیخ عبدالرحمن صفوری در نزهۀ المجالس از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند

آدم و حوا در کنار هم نشسته بودند که جبرئیل به نزدشان امد و آنان را همراه خود به قصری از طلا برد در آنجا تختی از یاقوت قرمز بود و در بالای آن تخت قبه ای بود نور افشان و در میان آن قبه چهره ای غرق در نور که تاجی بر سر نهاده و دو گوشواره از لولو درگوشش و گردنبندی از نور بر گردنش آویخته بود هر دو از نورانیت شگفت آور آن تمثال حیر ت زده شده بود به حدی که آدم زیبایی همسرش را فراموش کرد لذا رو به جبرئیل کردوپرسید : این صورت کیست ؟

جبرئیل گفت : این فاطمه است و آن تاجش احمد نما، گردنبندش حیدر نما و دو گوشواره اش حسن و حسین اوست و آنگاه حضرت آدم سر خویش را به سوی قبه نور بلند کرد و در آنجا این پنج اسم را با خط نور نوشته دید : من محمودم و این محمد است ومن اعلی هستم و این علی است ، من فاطرم و این فاطمه است ، من محسنم و این حسن و احسان از من است و این حسین است .

ابوهریره به نقل ازرسول خدا که فرمود :

 هنگامی که خداوند حضرت آدم را آفرید و از روح خود در او بدمید ، آدم به جانب راست عرش نظر افکند ، آنجا پنج شبه غرق در نور به حالت رکوع و سجده مشاهده کرد .

عرض کرد خدایا قبل از آفریدن من کسی را از خاک خلق کردی ؟ خطاب آمد نه نیافریدم  عرض کرداین پنج شبه که آنان را در صورت و هیبت خود می بینم چه کسانی هستند ؟

خدای تعالی فرمود این پنج تن از نسل تو هستند، اگر انان نبودند تو را خلق نمی کردم و نامهای اینان را از نام خود مشتق کردم اگر این پنج تن نبودند نه بهشت و دوزخ را می آفریدم و نه عرش کرسی را ، نه آسمان و زمین را خلق می کردم و نه فرشتگان و انس و جن را  .

: من محمودم و این محمد است ومن عالی هستم و این علی است ، من فاطرم و این فاطمه است ، من احسانم و این حسن ومن محسنم  و این حسین است .و به عزتم سوگند هر بشری اگر به مقدار ذره بسیار کوچکی کینه و دشمنی هر یک از آنان را در دل داشته باشد او را در آتش دوزخ می افکنم ....

یا آدم این پنج تن برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هر کسی وابسته به حب و بغضی است که نسبت به اینان دارد.

یا آدم هر وقت حاجتی داری به اینها توسل کن . 

 

دین اسلام همانند دین مسیح 74 فرقه شد که همگی این 74 فرقه گمراه می باشند 74 ابجد صغیر ابوبکر عمر عثمان 74 میباشد 74والشجرتها الملعونه 74 این آیه قرآن 74 ابجد ابوبکر عمر عثمان74 ان من المجرمین منتقمون 74 قرآن می فرماید ما مجرمان را سخت عقوبت خواهیم کرد چند سوال از اهل سنت
از اهل سنت بدون حب و بغض میپرسیم جواب میخواهیم :

اگر به عقیده شما خلافت باید به شورا و اجماع گذارده شود پس چرا عمر را اجماع مسلمین خلیفه نکرد بلکه او به وصیت ابوبکر خلیفه شد ؟
شما میفرمایید پیغمبر خلیفه ای تعیین نکرده بود و ابوبکر را اجماع مسلمین خلیفه نمود . ما میپرسیم چرا ابوبکر از پیغمبر تبعیت نکرد و خلافت را پس از خود به شورا واگذار نکرد؟

ابوبکر در نامه های خود مینوشت از جانب ابوبکر خلیفه رسول خدا . پس اگر پیغمبر خلیفه معین نکرده بود ابوبکر چرا خلافت خود را منسوب به پیغمبر میدانست ؟

جریان انتخاب خلیفه پس از عمر به شکل تازه ای درآمد و خلافت را در شورای شش نفری محدود نمود و مخالفین و مخالفین از آنها را محکوم به قتل دانست . اگر خلافت با اجماع و شورا حاصل میشود باید همه مردم در آن شرکت کنند . تشکیل شورای شش نفری چه معنی داشت ؟ گذشته از این آراء اکثریت در هر شورایی معتبر و قابل اجراست . دیگر کشتن اقلیت و مخالفین یعنی چه؟

نبی الله در موقع شهادت کاغذ و دواتی میخواست تا چیزی بنویسد . عمر ضمن توهین به آن حضرت گفت احتیاجی به وصیت نیست کتاب خدا ما را کافی است . ما میپرسیم اگر وصیت لازم نبود و کتاب خدا کافی بود پس وصیت ابوبکر و عمر در موقع وفاتشان بر خلاف این قول بود و معنی قرآن و علم آنرا کسی بهتر از امیرالمومنین علی بن أبی طالب نمیدانست . زیرا قرآن بر پیغمبر نازل شده و آنحضرت فرمودند : انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب .

موضوعات مرتبط: عمر بن خطاب، ابوبکر بن ابی قحافه، صحابه، شبهات بی پاسخ مانده شیعیان
برچسب‌ها: شبهات بی پاسخ مانده شیعیان, ابوبکر بن ابی قحافه, عمر بن خطاب, شبهات شیعه
 

برادران و خواهران گوشزد میکنم بلای آسمانی سونامی ایدز در راه است و گرفتار این مرض بی حیا نشوید زنا عمر را کوتا میکند ائمه ما درست میگویند زنا عمر را کوتاه میکند در خلافت ابوبکر دوسال نشده از دنیا رفت و عمر هم ده سال بد از دنیا رفت ایدز و لواط ابجد شیطان است هر کسی گرفتارش شود بیچاره میشود هوس را فراموش و حواستان را جمع کنید به عمر گفتند اگر آب نباشد برای وضوء فرموده نماز نخوانید اگر آب نبود ایشان تیمم هم بلد نبوده اند وقتی آیه شراب نازل شد فرمود گمان نکنم از پس این یکی بر بیایم عمر فرمود از گناهان زمان جاهلیت هیچ گناهی نبوده که مرتکب نشده باشم چگونه من پیرو خلیفه کونی باشم اگر در کتب صحیح مسلم و بخاری این احادیث نبود میگفتم دروغه 27 ابوبکر 27 سوره مورچه 27 مقصره 27 و به ابحد کبیر ظالم 971-  430 مقصر= 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 به ابجد کبیر عمر 310 منکر310 + ابوبکر 231 نفاق 231 = 541 ابحد ابوبکر و عمر مقصر 430+231 ابوبکر+310عمر = 971 ظالم به دست می اید عثمان 661+430= 971 ظالم به دست میپآید مقصر عمر 740+231 ابوبکر = 971 ظالم به دست میآید...   27منافقون در گوگل سرچ کن راه حق 26    و یا      لا اله الا الله 46 یعنی محمد 20+26 علی = 46     ببین نام محمد علیست عکس نام محمد علیست نام محمد شکسته بنویس عکس نام محمد علیست  اگه زحمتی نیست کپی کرفته در وبلاگ زیبایت بنویس  عکس نام محمد علیست  در گوگل بنویس    راه حق 26      تنها راه خدا  راه علیست   ابجد سه خلیفه 1202   منهای 1000  نام خدا و ابجد محمد مصظقا 92   میشه 1092 ابجد هزار نام خداو محمد مصطفا 1902 منهای ابجد سه خلیفه  1202   = 110   به هزار نام خدا قسم به ابجد محمد مصطفا قسم منهای ابجد سه خلیفه وهابی کن = 110 علی مولاء و مقتدای عالم است اولین ظالم و مقصر به ابجد قرآنی مقصر 430+231 ابوبکر +310 عمر = 971 ظالم به دست میآید به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر 430 مقصر +310 عمر +231 ابوبکر = 971 ظالم  به دست میآید  مقصر 430+ 541  ابجد عمروابوبکر =971 ظالم به دست میآیدظالم 971 منهای - 661 عثمان =310 عمر ظالم بوده عثمان 661-231 ابوبکر =430 مقصر به دست ميآيد عثمان 661- 430 مقصر= 231 ابوبکر به دست ميآيد ابجد ابوبکر و عمر  541 - 231 ابوبکر = 310 عمر و ابجد سه خليفه 1202 - 661 عثمان= 541 ابوبکر و عمر  541 +430 مقصر= 971 ظالم به دست میآید 1202- 231   ابوبکر = 971 ظالم به دست میآید    عثمان 661 + 310 عمر 971 ظالم بدست ميآيدابوبکر 231- 1202 ابجد ابوبکر عمر و عثمان = 971 ظالم به دست می آید  ظالمه 976 – 310 عمر =666 علامت شيطان پرستان ظالم 971-310 عمر =661 عثمان – 231 ابوبکر =430 مقصر اصلي دين ابوبکر عمر و عثمان ميباشند عثمان 661-231 ابوبکر =430 مقصر به دست ميآيد عثمان  661-  مقصر430= 231 ابوبکر به دست ميآيد مفسديه 199 به ابجد199 مفسديه + ابوبکر 231= 430 مقصر430 -971 ظالم =541 ابوبکر و عمر ظالم 971- 231 ابوبکر =740 مقصر عمر 430 مقصر430 +عمر 310= 740- عمر 310= 430 مقصرو مقصر عمر به ابجد ميشه 740 مقصر عمر اهرمن به ابجد 296+365 روز سال = 661 عثمانسال هم میگوید اهرمن عصمان بوده است عصمان اهرمن  ميباشد مقصر  430مقصر +310 عمر= مقصر عمر 740 مقصر عمر 740+231 ابوبکر =971 ظالم به دست ميآيد  ۹۷۱ ظالم - ۷۴۰ مقصر عمر = ۲۳۱ ابوبکر   ظالم و مقصر دین میباشند  و 661عثمان + عمر 310=971ظالم + 231 ابوبکر =1202 ابجد سه خليفه 1202-971ظالم ظالم=231 ابوبکر بدست مي آيد 231 ابوبکر +عمر 310 = 541 عمر و ابوبکر +430 مقصر =971 ظالم به دست ميآيد چه ربطی داره به  شقيقه ظالم به ابجد قرآني 971منهاي مقصر 430= 541 ابجد ابوبکر و عمردر ميآيد کلمه مقصر 430 + عمر 310 + ابوبکر 231=971 ظالم +231 = 1202 ابجد سه خليفه ابومکر عمر عثمان 1202به دست ميآيد‌430مقصر 430+ ابجد ابوبکر و عمر 541 =971 ظالم ميشود مقصر430+ 231ابوبکر =عثمان     661 + 310 عمر=  971ظالم به ابجد قرآنی ظالم 971+231  ابوبکر = 1202 ابجد سه خليفه ابومکر عمر عثمان 1202به دست ميآيد‌ مقصر 430+231 ابجد ابوبکر= 661 عثمان     ابوبکر وعمر 541 +430 =971 ظالم ميشود مقصر430+ 231ابوبکر =عثمان     661 + 310 عمر=  971ظالم و بر عکس مثل نام ابوبکر رکب وبا هست اگر کلمه ظالم 971- مقصر 430 کني= 541 جمع ابجد ابوبکر و عمر 541+430 مقصر =971 ظالم به دست ميآيد 541- 310عمر کني = 231 ابوبکر رکب وبا ميباشد مقصر 430+ ابوبکر 231=661 عثمان در ميآيد مقصر 430 + 310 عمر =740 مقصر ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته  نامت ز میان مردمان گم گشته

ناخن همه جمع آمده و سم گشته  ریشت ز عقب در آمده دم گشته آنکه در فتنه گری شهره و ضرب المثل است/ دشمن شیر خدا این ابابکر عمر است  بانی جنگ جمل است  زاده شیطان پلید  طلحه زبیر کره خر است  / ذره ای مهر وی اندر دل انسان نبود/ لعن بر عایشه بهر دل شیعه عسل است/ *** شیعه امشب صلواتی ز محبت بفرست/ هدیه ای بهر مریدان ولایت هنر است / شادی حضرت زهرا و شهنشاه نجف/ تا دم صبح تو بر عایشه لعنت بفرست/ سالروز به درک رفتن عایشه مبارک باد فرمود  رضا  بغض  عمر  راه   کمال  است زیرا  که  عمر  دشمن  حی متعال است تا    مهر    برائت   نخورد    برگ عبوری  رفتن به بهشتی که خداگفته محال است    یا علیی این معادله ریاضی پروردگار است دیشب نظرم باز هوای دگر افتاد دیشب نظرم باز هوای دگر افتاد  چشم به ابابکر عمر کره خر افتاد  با آل علی هر در افتاد ور افتاد صد لعن نمودم به هر کس در کفر سه تن غوطه ور افتاد کار غیر از لعن بر  به قلب شیعه خنجر میزند اوست وهابی  دروغی دم ز حیدر میزند کند   از   جا  مرقد   پاک   ابولولو   ولی با هر تپشی که در دل آگاه است صد لعن ابابکرو عمر عدو الله است حب  علی  و بغض عمر  راه نجات هر کس که جز این ره برود گمراه است هر کس که جز این ره برود گمراه است هر کس که بگوید که تبری ضرر است او را نه ز دین و نه ز ایمان خبر است فرزند علی اگر تبری نکند ازنسل علی نیست زنسل عمر است ازنسل علی نیست زنسل عمر است تیغ مهدی ریشه  این  بی پدر  را  میزند تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابومکرو عمر عثمان بوود مارو عقربو عنکبوت سیاه کی بوود جانشینه رسول خدا کره خر باشند هم این سه تا با آن سه تا ابوبکر دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت حب ریاست را به گور برد خسر دنیا و الآخره تنها ابوبکرو عمره عثمان خره خر که عرعر میکند لعن نفرین بر ابابکرو عمرعثمان کند مگر نام محمد هم علی نیست ابابکر عمر عثمان خر کیست ابوبکر ۲۷ سوره مورچه۲۷لجاجتی ۲۷ خیانتی ۲۷دروغه ۲۷ حسدیه ۲۷کبری۲۷ حرصه۲۷ دوزخی۲۷ به جان مادرم و پدر این معادله ظالم و مقصر اگر مربوط به مولای من بود اگر حق هم بود از او روی بر میگرداندم به خداوندی خدا و به جان علی و محمد مصطفی قسم این حقیقت محض مولاء علیست چون جانشینه احمدی رفته به دوش آن نبی بتها شکسته این علی چون جانشینه احمدی بر جای اوهم خفته ای   ای جانشینه مصطفی نامت بوود هم مرتضاء گفت پپیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین  امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست در روز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شد با هر تپشی که در دله آگاه است یک نغمه لا اله الا الله است توحیدو نبوتو امامت هر سه در گفتن یک علی ولی الله است به ثنای اسم اعظم شده چون علی محمد بدرید کعبه از هم شده بت شکن به کعبه  اسدالله اعظم    علی در کعبه چون آمد به دنیا شکاف کعبه میگوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید مهراب علیست سایه پبغمبرندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است  مارو عقربو عنکبوت سیاه  کی بوود جانشینه رسول خدا  تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکر و عمر عثمان بوود به هزار نام خدا و ابجد محمد مصطفی قسم 1092 منهای ابجد سه خلیفه 1202 = 110 علی مولاء و مقتدای عالم است میخواهی ببینی طرفدار حقی یا باطلی عدد 1202 عدد حق و باطل است اگر با خدا و محمد و علی میباشی 1202 برحقی و اگر طرفدار ابوبکر و عمر و عثمان میباشی طرفدار باطلی 1202 خط و عدد حق و باطل 1202 میباشد مثل خط استوا 12 حق 12 قلب12 ماهای سال 12 ساعت 12 فشار خون 12 جانها 12 حق 12 امام شیعه فرزندان رسول خدا و کوثر قرآن میباشد پیامبر فرمود بعد از من دینه ا سلام  73 فرقه میشود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد قرآنی فرقه 385 شیعه هم 385 فقط و فقط شیعیان مهدی قائم آل محمدی منجی آخرالزمان اهل نجات میباشند به ابجد صغیر هم فرقه 25 شیعه 25 کعیه25 شیعیان بر حق میباشند آیه 22 سوره سجده ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد ان من الجرمین منتقمون 1202 ابجد ابوبکر و عمر و عثمانهم 1202 میباشد شیطان به ابجد ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته  نامت ز میان مردمان گم گشته

ناخن همه جمع آمده و سم گشته  ریشت ز عقب در آمده دم گشته  22 عمر 22 ابابکر 22 مقصر 22 دروغ 22 ملحد22هذیان 22 کید 22 تکبر 22نامردان22منافقان22مجرمان22 بنامردا22لواط22 ایدز22فاحشه22آلوده 22تباهی22دشمن اسلام22مقصر 22عمر22 ابابکر22جنگ طلب22خود خواه22عمر22گنده لات22شرور22نابکار22قلدر22اهل دشمن22 دشمن اسلام22خیانته 22ایدز22 لواط22 22آبروه 22 شیطان 22بردی 22 ٱبروه 22با فتنه22 الاغی22گورخر 22لاشخورا22 شیطان 22 عمر22خود خواه  22جنگ طلب 22  قلدر 22 ابابکر22 دوست دارم ناحق را بشناسید وهابی ها نادان از دنیا نروند به خدا وند بگویند نمیدانستیم و نشنیدیم  ناحق  

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







+ نوشته شده در دو شنبه 9 اسفند 1396برچسب:,ساعت 13:44 توسط امیر علی عرفانیان |




الله 18 سلطان 18 جانشین 18 مکتب18 جانشین 18 بدین 18 الله 18+64 دین = 82 امام 82 مهدی 82
جانشین حضر ت محمد ابن عبدالله 110 علی 110 جانشین اصلی آخرین پیامبر الهی 110 خلیفه اول امام واقعی
امشب شب قدرمی باشد23مهدی23رهبر23 طبیب23 الگوی 23جهان اسلام 23جانشینه 23 اصلی23ناب الله23 آئین23ملائک
سنگ کیسه صفرا اگه می خوای نمیری نخور نمکو روغنو شیرینی
قی کردن بهترین دوای جسم میباشد قی کردن از تجمع سنگ در کیسه صفراء جلو گیری می کند وقتی کیسه صفرا پر ش
به ابجد53 صلوات برمحمد53 احمد 53 علی26+27 فاطمه = 53 آل طاها آل یاسین53امام جانشین پیامبر53
شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319راه الهی الله 319 شهید 319 فلسفه دین 3319
سردار سلیمانی آیا وقت آن نرسیده تا جنایتکاران را سر جایشان بنشانیم
نام تو اسم اعظم پروردگار است منتخب رسول ابن عم نبی عم یتساءلون عن نباء العظیم الذی هم فیه مختلفون ثم
دین الله اصل اسلام 59 مهدی 59 دین واقعی اسلام 59 دین الله شیعه59 شیعه اصل اسلامه59دین واقعی اسلام59
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟ «ث ، ج ، خ ،ز ، ش ، ظ ،ف»
ظالم عالم مقصر عالم کیست بدبخت عالم کیست مذهب عالم کیست 740اندیشه شیطان740مقصرعمر740
مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمددین نمونه الله 53 53دین کامل الله 53
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟«ث ،ج ،خ ،ز،ش،ظ،ف» قدرت علمی امام مهدی میتواند عرش رابه لرزه درآو
رهبر آسمانی الله 59مهدی 59آخرین امام دین اسلام59 دین الله 34+25 اصل اسلام=59 مهدی59دین واقعی اسلام59
دین۶۴ الله محمدعلی۶۴جانشین محمدعلی۶۴دین۶۴الله محمدعلی۶۴تنها برگزیده دین۶۴نماینده غدیری۶۴ اصحاب یمین
بیماری های سگ مهمترین بیماری سگ میرینه تو خونه بوگندشم میمونه
فرمانده دلاور دین اسلامی 110 علی 110 دین الهی 110ریاضی در قرآن فضائل امام علی از نظر دشمنان امام علی
کشته شدگان بت پرست که به دست با کفایت مولاء علی در جنگها بدر احد خندق تبوک و فتح مکه
کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست